شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۲۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

روی گلدسته چه خوب اســــت کبوتر بودن

بر بلندای زمان خوشـــــــــــــه ی باور بودن

ریسه در ریسه چراغی به تو چشـمک زدن و

در حرم بودن وپر نور ومــــــــــــــنور بودن

گنبدش دیدن و نقاره شنــــــیدن لب حوض

شب میلاد کــــــــــــــــــــنار غزل تر بودن

خطبه ی چلچله جــــاری شده در دفتر عشق

ماه با چادر گلـــــدار چه محــــــشر بـــودن

زدن بوسه لب پنجــــره خوشـــــــتر باشـــد

یا لب چلچله ها سوره ی کـــــــوثر بــــودن

ماه و خورشید تویی مانــــــــع تردید تویی

عطر پیــراهن یوســـــف گـــــل امید تویی

نمره ی صندلی ام باز در آمد ، هشت است

ساعت رفتن من نیز به مشهد ، هشت است

همه جا مضربی از هشت و به تخت اعداد

آنکه امروز نشسته است به مسند هشت است

بین ما مردم ایران نود و نه درصد

عدد  حاجتمان پنج نباشد ، هشت است

ما اسیران و فقیران و یتیمان توایم

لحظه شادی و غم دست به دامان توایم

 

گر نیاییم به پابوسی تو می میریم

همگی ماهی دریای خراسان توایم

 

تا خدا هست خدا دلخوشی ما این است

شیعه شاه نجف ملت ایران توایم

 

همه یک جور به دنبال بهشتند ولی

ما بهشتی شده گوشه ایوان توایم

 

گرچه ای شاه تو در کشور ما مهمانی

ما نمک گیر تو و سفره احسان توایم

 

تاکه حرف تو شود ما سر و پا نشناسیم

اصلا آقا به تو یک جور دگر حساسیم

 

طرهء مویی که افسون شد بُلندش می کنند

زُلف مِشکین و چَلیپا را کَمَندش می کنند

 

می برند و در حیاط خانه جایش می دهند

آن غزالی را که صیادان پسندش می کنند

 

بی سبب انگور نیشابور ما شیرین نشد

غورهء تلخی که دستت خورد قندش می کنند

 

هر که منظور نظر شد در بساط عاشقی

بر درِ درگاه سلطان مستمندش می کنند

 

شعر درهم برهمی گفتم که دیدم در حرم

خادمان با آب و جارو بند بندش می کنند

 

پس تو دریا هستی و کانون امواج خودی

سورهء عشقی که از سوی خدا نازل شدی

 

 

دلی از بند غم آزاد دارم

ز عمق سینه ام فریاد دارم

فتاده در سرم شور زیارت

هوای پنجره فولاد دارم

اگر آهوی حیرانم رضا جان

خوشم مانند تو صیاد دارم

خدا داند که من چه خاطراتی

میان صحن گوهر شاد دارم

خراسان را همیشه خاک بوسم

غلام حضرت شمس الشموسم

حال و هوای پر زدنم مشهدالرضاست

شوق تمام آمدنم مشهدالرضاست

آنجا مدینه دل ما کربلای ماست

یعنی حسین و هم حسنم مشهدالرضاست

مبعث غدیر موسم حج باز زائرم

وقتی تمام پنج تنم مشهدالرضاست

از سر پیچ جاده راه افتاد

با صفا صاف و ساده راه افتاد

پا برهنه پیاده راه افتاد

پدر خانواده راه افتاد

از اهالی ده به رسم وفا

باخودش داشت التماس دعا

امشب که خدا با تو نمایان شده آقا

انگار دلم تازه مسلمان شده آقا

از یاد برد نام  بهشت ابدی را

هر کس که دلش اهل خراسان شده آقا

هرکس که رسیده است به جایی و مقامی

از خاک در خانه سلطان شده آقا

باید بنویسند که گنجینه ی عرشیم

درسینه ی ماعشق تو پنهان شده آقا

فهمیده ام ازهیمنه ی نورحضورت

با دیدن تو فا طمه خندان شده آقا

 

من راببر از خانه به می خانه،ترم کن

دستی سرگیسو زده دیوانه ترم کن

 

گره ای سخت زد و بغچه ی خود را برداشت

دلش اینبار هوای حرمی دیگر داشت

روستاییی فقیریست ولی باور داشت

شوق دیدار غریبالغربا بر سر داشت

 

چوب دستی به کف دست و قدم بر سر صحرا زده وپشت سر او کاسه ی آبی به زمین ریخت زنی پیر و

به او گفت که مادر برسان از من افتاده سلامم به امامم و بگو قوت پا نیست.بیایم به حضورت

به شفا خانه ی نورت برو فرزند گره زن پرِ این پارچه را کنج ضریحش به امیدی که شاید گشاید گره ها را

دل ما را

 

عدم بودیم تو با یک اشاره هستمان کردی

و تا گیریم دامانت سرا پا دستمان کردی

به پای بست شیخ عاملی پابستمان کردی

شراب ناب سقاخانه دادی مستمان کردی

 

همین یک کاسه ازآب حرم آنقدر گیرا بود

که گویا باده ی صد ساله در پیمانه ی مابود

 

آرام کن به جامی شور و نوای ما را

 

سلطانی و دمَت گرم (کریمی) داری هوای ما را


 

از سفرهء کریمان عمری است فیض بردیم

 

پر کرده ای همیشه تو کسیه های ما را

 

 

دادیم تا سلامی تحویلمان گرفتی

 

از خاطرت نبردی حتی صدای ما را

 

 

دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز
کافر چشم تو برهان نپذیرد هرگز
آنکه بیمار نگاهی شده هنگام سحر
منت مرهم و درمان نپذیرد هرگز
با نگاه تو اگر عاشقی آغاز شود
جز به دیدار که پایان نپذیرد هرگز
دل اگر خانه ی هر بی سر و پایی گردد
اثر از گفته ی خوبان نپذیرد هرگز
عمر بی معرفت آبی است که از جو رفته
این زیانی است که جبران نپذیرد هرگز

ما در خانه ی سلطان سر و سامان داریم
هرچه داریم ز آقای خراسان داریم

دلم بود و حرم بود و امامم بود و تنهایی
حرم قبله ، حرم کعبه ، عجب احرام زیبایی

به کنج دنج یک حجره ، تماشا داشت اوج او
دلم را کرد اقیانوس ، موسیقی موج او

دو رکعت گریه سر کردم ، دو رکعت خاک گل کردم
دو رکعت با تمام سنگهایش درد و دل کردم

دل کندن دریا به ساحل بستگی دارد

 

به ماه نیمه،‌ ماه کامل بستگی دارد

 

دل بردن و دل دادن و دل کندن و رفتن

 

کار جهان تنها به یک دل بستگی دارد

 

کار جهان را دل مشخص کند هرچند

 

دل هم خودش در اصل به گل بستگی دارد

 

هر خانه‌ای حالش به مادر بستگی دارد

 

در این حرم اما به خواهر بستگی دارد

 

وصل‌است آب ناب سقاخانه بر جنت

 

یعنی شفا این‌جا به کوثر بستگی دارد

 

از مرکز ایران به پایین، دادن حاجت

 

حتما به تأیید برادر بستگی دارد

 

بینوا هرچه نوا داشته باشد بهتر

درد این عشق صدا داشته باشد بهتر

آنقدر صاحب این روضه کرم دارد که

بیشتر هرچه گدا داشته باشد بهتر

قلبمان می زند، انگار... به نقاره زدند

شاه امروز شفا داشته باشد بهتر

هرکه افتاده مسیرش دم سقاخانه

عطش کرببلا داشته باشد بهتر

می نشیند به دل این حرف اگر، حرف بجاست

هرکسی زائرآقاست دلش کرببلاست

عمری غبار حضرت معصومه ایم ما

تا در جوار حضرت معصومه ایم ما

هرچند بار حضرت معصومه ایم ما

در سایه سار حضرت معصومه ایم ما

اهل دیار حضرت معصومه ایم ما

نیست از چشم من که دریاتر

آفریده شدم سراپا، تر

دل من را خدای عزّ و جل

از همه خلق کرده رسواتر

دار عشق رضا که شد بدنم

سر ِ من را کشید بالاتر

 

عاشقم، دست از سرم بردار

سربلندم که می روم بر دار

 

 

نم نمک بوی بهاران میرسد
بوی سرسبزی ریحان میرسد

باز دل ها در تلاطم آمده
بار دیگر باز طوفان میرسد

باظهورش در کویر قم ولی
حلم و علم و فضل و عرفان میرسد

عیدی ام شکی ندارم امشب از
سوی آقای خراسان میرسد

مژده ای دادند ای هم میهنان
خواهر سلطان ایران میرسد

شاه بانوی من است و سرخوشم
از بهشتش بوی سوهان میرسد

از سر دیوانگی حالم بد است
آرزویم یک سفر قم-مشهد است

 

دست مرا گرفت و به دست قلم گذاشت
حسی که باز پای مرا در حرم گذاشت

حسی که اشکوار به چشمم قدم گذاشت
تا ((اشفعی لنا))به لبم دم به دم گذاشت

پس از کنار حجره ی پروین که رد شدم...
بی اختیار شعر سرودن بلد شدم

 

لحظه ها لحظه های رویایی

چشمها چشمه های دریایی

ابرهای بهار میبارد

قلب های پُر خروش و شیدایی

آسمان محو تابش خورشید

چه طلوعی چه صبح زیبایی

دفتر باد لابه لای چمن

گرم نقاشی و گُل آرایی

و تو ای قبله ی دلِ مریم

روی دستِ مسیح می آیی

 

منّت خویش بر سرم بگذار

روی چشمم بیا قدم بگذار

 

باده از تاکِ گُهربار که باشد خوب است

نخل پُر شاخه ثمر دار که باشد خوب است

 

عشق یک سویه به مجنون نکند فایده گاه

نام ما هم به لب یار که باشد خوب است

 

حرم عشق، دم دست که باشد زیباست

یار، دیوار به دیوار که باشد خوب است

 

به سر خان کرم، دست طمع باید داشت

پس گدا هرچه طلبکار که باشد خوب است

 

شهر قم شد حرم آل پیمبر، یعنی

گُل در اُستان نمک زار که باشد خوب است

 

بنویسید قم، امّا بسرائید بهشت

حق شفیعِ همه را حضرت معصومه نوشت