شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

بر تو از نزدیک آقا جان سلامم آرزوست

با شما عمریست این چندین کلامم آرزوست

دوست دارم دوستت باشم به هر قیمت شده

دشمنی با دشمنانت صبح و شامم آرزوست

چون شهیدانی که گمنامند امّا با تُواند

ترک جان و ترک نان و ترک نامم آرزوست

از من مگیر این دست خالی را که دادی

 این دستمال اشک و حالی را که دادی

من آن فقیر بیسر و پایِ توام که

خرج گناهش کرده مالی را که دادی

روزی چشمم را «بکاء الفاقدین» کن

سهم دعای این حوالی را که دادی

به مقامات بیشتر نرسید

 نیمه شب آنکه پشت در نرسید

بُرد آن کس که زودتر آمد

باخت آن کس که زودتر نرسید

کل یک هفته غصّه خواهد خورد

 هر که وقت کمیل سر نرسید

باز هم توبه کنان پشت درت آمدهام

 شب به امید عطای سحرت آمدهام

نظری کن که پی یک نظرت آمدهام

 نفس آلوده به سوی گذرت آمدهام

یاد دادی که اگر عاصی و سرگردانم

زشت این است رخ از روی تو برگردانم

با درد آمدیم امان را طلب کنیم

مهمان نوازی رمضان را طلب کنیم

 

ما سالهاست قسمتمان خشکسالی است

 دریا کجاست اشک روان را طلب کنیم؟

 

در های و هوی ما به خدا که خدا نبود

دیگر بس است که هیجان را طلب کنیم

 

آقای جمکران سلام...

افسوس می خورم که غایبم از انتظار تو

شرمنده بی سلام رد شده ام از کنار تو

پر سوخت سینه سوخت به دنبال نور تو

باور نمی کنم که رد شد ه ام از مدار تو

جانی نمانده است که بخشم چو حاتمی

نرگس شدی که من نشوم  مثل خار تو

به عشق سه ساله ارباب

حضرت رقیه سلام الله علیها


السلام علیک یا عطشان

چه بلایی سر لبت آمد

تا من و تو به وصل هم برسیم

جان به لبهای زینبت آمد

**

زینت شانه های پیغمبر

السلام علیک یا مظلوم

چقدر چهره ات شکسته شده

السلام و علیک یا مغموم

**

با تو قهرم ! پدر کجا بودی؟

بی من و خواهرت کجا رفتی!؟

دلخورم از تو ؛عصر عاشورا

بی خداحافظی چرا رفتی؟

به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه
به امید قدمت کون و مکان چشم به راه
سالها میرود و حرف دل من این است
تا به کی صبر کنم؟ تا چه زمان چشم به راه؟
شهر یکپارچه از دوری تو میگرید
همه از مرد و زن و پیر و جوان چشم به راه