شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۱۳ مطلب با موضوع «حضرت علی اکبر (ع)» ثبت شده است

بی عصا آمد عصایش را زمین انداختند
‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍
پیش چشمش مصطفایش را زمین انداختند

حل مشکلهای هر پ‍یری جوانش می شود
آه این مشکل گشایش را زمین انداختند

بار دیگر بین کوچه پهلوی زهرا شکس‍ت
بار دیگر مجتبایش را زمین انداختند

عرش افتاده زمین یا پسرم افتاده؟
چیست این شور که در بین حرم افتاده؟

آه یعقوب کجایی که ببینی امروز
گله ای گرگ به جان پسرم افتاده

شده ام آینه و نقش ترکهای لبت
مو به مو زخم شده بر جگرم افتاده

خضر  عشاق گرم دیدن بود

سیل اشک آمد و آب را گم کرد

علی اکبر که بر زمین افتاد

آسمان آفتاب را گم کرد

خواست تا خیمه پَر کشد اما

شیر زخمی عقاب را گم کرد

لطف خدا شامل به هنگام دعا شد
چون نام من مقبول قلب مرتضا شد

منّت سرم بنهاد از بهر کنیزی
تا همسرم سلطان دشت لاله ها شد

اول کسی بودم که در بیت حسینی
فرزند زیبایی به دامانم عطا شد

تا اهل بیت از صورتش خورشید چیدند
در چشمشان پیدا جمال مصطفی شد

گفتند یا اُمّاه جایت هست خالی
امشب که زیباتر سرای هل اتی شد

در ماه پیغمبر گل پیغمبر آمد
الله اکبر چون علیِ اکبر آمد


 

دل که شد خرسند چیز دیگری ست
چهره با لبخند چیز دیگری ست

تا که کام عشق را شیرین کنی
بوسه ای چون قند چیز دیگری ست

من اسیر تیغ ابرویم ولی
آنچه دل را کَند چیز دیگری ست

حرف بسیار است اما موی دوست
موقع سوگند چیز دیگری ست

نخل، تنها هم ثمر دارد ولی
میوه ی پیوند چیز دیگری ست

نیست فرقی بین فرزندان ولی
اولین فرزند چیز دیگری ست

اولین دلبند ارباب آمده
علت لبخند ارباب آمده


 

باز احساس تکلّم می کنم
کوزه ای هستم ترنّم می کنم

جانمازم توی آب افتاد و رفت
مسجدم بین شراب افتاد و رفت

عارفان هر مه جوانتر می شوند
هر مهی یکبار اکبر می شوند

پس علی اکبر شراب وهم نیست
از علی اکبر کسی بی سهم نیست

من حکایت می کنم شه زاده را
این رسول اکرم افتاده را

 

قلم امشب زمان تعظیم است

سجده آور که وقت تکریم است

غسل روحم به چشمه سار رجب

غسل روحت به آب تسنیم است

از چه ساکت نشسته ای برخیز

بهترین روز بین تقویم است

ساعت شادی دل ما با

شادی اهل بیت تنظیم است

آمد آئینه ی رسول الله

ای قلم باز وقت تقسیم است

نیمی از سیب عشق، پیغمبر

علی اکبر هم آن یکی نیم است

جمع پیغمبر و امام علی

از خدا آمدت سلام، علی

بخت بلند با دل ارباب یار شد
با نام نامی تو زمستان بهار شد
تو آمدی طلا زر هجده عیار شد
دلها برای آمدنت نونوار شد
روز جوان به یمن شما برقرار شد

هستی به ناخدا پسر ناخدا!شبیه
خلقا و منطقا به رسول خدا شبیه
خلقت جدا شبیه،مرامت جدا شبیه
نور نگاه توست به نور الهدی شبیه
نام پیامبر به علی ماندگار شد

شد غرش رعد، مست از تکبیرت

شد صاعقه، ماتِ ضربت شمشیرت

با جذبه ی حیدرانه ی چشمانت

مُلک و ملکوت می‌شود تسخیرت

 

داد دستان ملائک، قلم و دفتر را

بعد جوشاند به فردوس برین، کوثر را

خواست هاتف بنویسد به تناوب یا عشق

جبرئیل آمد و گسترد برایش، پر را

باید از ظرف زمین لیقه و جوهر می ساخت

شست با عطر گلاب نفسش قمصر را

مشت خاکی سپس از کرب و بلا آوردند

تا نوشتندمقامات علی اکبر را

از گل اشک کمی آب مهیا کردند

کام ما را ز شراب لب او تر کردند

می وزد از سحر هر نفست باد بهشت

می شود زنده به یاد لب تو یاد بهشت

در کربلا شمیم گل یاس آمده

لرزه به جان دشمن خناس آمده

از میمنه به میسره طوفان به پا شده

شاگرد رزم حضرت عباس آمده

--------

هردم که لب به لعل لبت واکنم علی

اسرارعشق خویش هویداکنم علی

از بس شبیه مادرمان راه میروی

قدری قدم بزن که تماشا کنم علی

-------

در سرزمین عشق تو سامان عالمی

جان حسین فاطمه جانان عالمی

ارباب زاده ای و همه نوکر توییم

تو سرور تمام جوانان عالمی

 

ساقی بیا که مشکلم آسان نمی شود

جامی بریز باده که پنهان نمی شود

طوفانیم، رسیده ام از خم سبو کشم

با این یکی دو جام که طوفان نمی شود

ما را خدا برای حسین آفریده است

این بندگی حواله ی سلطان نمی شود

ما از ازل خراب سبوییم و غیر ما

مستی حریف این مِیِ جوشان نمی شود

ما عاشقیم، عاشق ارباب زاده ایم

این عاشقی نصیب سلیمان نمی شود

ساقی بیا و این دل دلداده را ببین

جامی بریز و حضرت شه زاده را ببین

از عربده ام پر شده میخانه ام امشب
بد مستم و بر گردن پیمانه ام امشب
سودا زده ی طره ی جانانه ام امشب
زنجیر بیارید که دیوانه ام امشب
امشب همه دیوانه ی دیدار حسینیم
همسایه ی دیوار به دیوار حسینیم
از بس که گدا آمده جا قیمت زر شد
آییینه گذارید که هنگام نظر شد
حق داشته جبریل که پروانه اگر شد
فطرس خبر آورده که ارباب پدر شد
رو کرده علی جلوه آییینه ی خود را
جا دارد اگر کعبه درد سینه خود را