شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۱۱ مطلب با موضوع «حضرت زهرا (س) :: مولودیه» ثبت شده است

ملیکه ای ملکوتی سریر می آید

الهه ای به نقابی حریر می آید

ز عرش بس که فرشته به فرش می بارد

صدای هلهله از چرخ پیر می آید

پیاله ها همه لبریز و تاکها سیراب

چه کوثری است که این سان کثیر می آید

صدایی خیزد از عمق درونم
خدا... می ریزد از هر قطره خونم
بپرسی گر ز احوالم بگویم
پر از شور و شرر غرق جنونم

تب عشق دلم بالاست امشب
درون سینه ام غوغاست امشب
ملائک نغمه ی شادی بخوانند
چرا که مولد زهراست امشب

ز عرش حق گل احساس آمد
سبد پشت سبد الماس آمد
به باغ حضرت ختم النبیین
سرِ بال فرشته یاس آمد

السلام ای خزینة الاسرار
السلام ای مدینة الابرار

السلام ای عوالم الآیات
السلام ای جوامع الاخبار

همه خلقند زیر چادر تو
در حقیقت تویی تویی ستار

اختیار نبی است در دستت
مادری تو به احمد مختار

نیست اغراق گر بخوانندت
خواهر تیغ حیدر کرار

نبض عالم تند تر از پیش گویا می زند

طبع سرد خاک هم دارد به گرما می زند

علت معراج رفتن ها مشخص شد ، چه بود

هر که زهرا را بفهمد ... دل به دریا می زند

می رود رو به کمال آنقدر که حیدر شود -

ذو الفقار عدل و رحمش ، برق خوشنامی  زند

در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم

خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم

در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم

نام شیرین تو  بردم فاطمه! شاعر شدم

 

رشته‌ای بر گردن ابیات من افکنده دوست

می‌برد شعر مرا آنجا که خاطر خواه اوست

 

ناگهان دیدم میان خانه‌ی پیغمبرم

چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم

چرخ می‌زد یک نفس روح القدس دور و برم

تا نوشتم فاطمه، بوسید برگ دفترم

 

از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک

آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک

 

امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها
از باغ از بهار من از مادرانه ها
از دست پُر امیدم و تسبیح دانه ها
از این دلی که پر زده از آشیانه ها
شکرش میان این همه سر سروری شدیم
مانند یازده پسرش مادری شدیم

در خاطره ماندگار بودن
همشیره ی ذوالفقار بودن
حوریه و خانه دار بودن
اینقدر بزرگوار بودن
 
کار چه کسی است غیر زهرا
ماییم و دعای خیر زهرا
 
شأن تو کجا و بال ادراک
افتاده به زیر پات افلاک
منظور خدا حدیث لولاک
ای خواستگارت پدرخاک
 
مهریه ی هر که آب باشد
همدوش ابوتراب باشد
 

نعمت تمام شد به نبی و بنی بشر

منت گذاشته است خدا بر سر پدر

با خلق دختری که می ارزد به صد پسر

دختر که دیده است بدین جایگاه و فرّ؟

این فاطمه است، فاطمه همتا نداشته

 

در خواب، این جهان فرو مایه مانده بود

شعر خدا سروده شد آرایه مانده بود

ارکان دین مشخص و یک پایه مانده بود

قرآن معطل دو سه تا آیه مانده بود

قرآن بدون فاطمه معنا نداشته

 

قلم مطهر و صفحه مطهر و تحریر
به آب و تاب کنم وصف آیه ی تطهیر
تو کیستی که همه قاصرند از درکت
چگونه می شود آخر تورا کنم تفسیر
مقابل قدمت جبرییل زانو زد
ز بس جلالیت ذات توست عالم گیر
به پیشگاه شما از خدا پیام رسید
سلام حضرت کوثر... سلام خیر کثیر
قسم به لوح و قلم گر اراده فرمایید
به باب میل شما می خورد رقم تقدیر
میان خانه نشستید و ذکر می گویید
تمام ارض و سماوات غرق این تکبیر

تمام خلق تو را در نقاب و دیده و بس
فقط خدا زخ تو بی حجاب دیده و بس

مشق مارا قلم عشق شما می زد خط

غیر احساس اگر بود، نوشتید غلط

نمی از کوثر چشمان شما زمزم شد

چشمه اشک شما ساخته در جنت شط

آسمان ها همه از روز ازل زیبا بود

ماه تان درسحر پنج تن افتاد وسط

رهگذار قدمت گرچه هزاران بودند

لب تان رهگذر نام علی بود فقط

تامی آیید ز شور ازلی خواهم خواند

دست من نیست اگر ناد علی خواهم خواند

زهرا همان که در سحر آفریدنش

گفته خدا تَبارَکَ بر وجه أحسنش

 

زهرا همان که بر دل پیغمبر خدا

جان دوباره می دهد از شوق دیدنش

 

از ابتدای خلقت خود از همان ازل

دارد نگین عشق علی را به گردنش

 

دیگر از این چه مرتبه ای با شکوه تر

باشد بزرگ کرب و بلا طفل دامنش

 

«حَتَّی تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهَا» حکایتی ست

از عاشقانه های سحرهای روشنش

 

بی شک منا و مکه دگر مُحرمی نداشت

پنهان نبود اگر ز نظر خاک مدفنش

 

روز حساب توشه‌ی ما عشق فاطمه ست

ما را بس است خوشه ای از فیض خرمنش

 

شرح فضائلش همه عین عبادت است

تکریم پایداری و حلم و شهادت است