شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

زمین دوباره پُر از آیه های کوثر بود

تمام شهر پُر از بوی عود و عنبر بود

به ناز مقدم یاسی به عطر دلکش سیب

تمام پهنه ی ارض و سما معطر بود

به گِرد ماه وجودش ستاره میگردید

مَهی که یک سر و گردن ز ماه هم سر بود

برای آنکه قدم روی خاک نگذارد

فرشته ریخته بود و زمین پُر از پَر بود

عجیب نیست که اینقدر شاه بوسیدش

به جان فاطمه خیلی شبیه مادر بود

 

سروده شد غزل عاشقانه ی ارباب

رسید باب حوائج به خانه ی ارباب

 

دوباره فاطمه ای پای در رکاب زده

کرشمه کرده و طعنه به آفتاب زده

برای آنکه مبادا نظر کنند او را

حسین فاطمه بر چهره اش نقاب زده

مسیر آمدنش را زد عمه جان جارو

به اشک شوق ، عمو خاک کوچه آب زده

بگو به ماهِ فلک دیده ی حسودت کور

که بوسه بر رخ ِ این ماه آفتاب زده

سه سال آمد و پر زد از آن زمان تا حال

فلک به خاطر رویاش سر به خواب زده

 

سروده شد غزل عاشقانه ی ارباب

رسید باب حوائج به خانه ی ارباب

 

کلید کار گشائیست بین دستانش

شمیم یاس گرفته تمام دامانش

فدای آن حرم کوچک و تماشایی

که جبرئیل نشسته ست روی ایوانش

از این طرف به هیاهوی شام و از آن سو

به سمت عرش خدا میرود خیابانش

سه ساله است ولی میشود زیارت کرد

به جای فاطمه و آن مزار پنهانش

به دستِ خالی و آهِ دل و به رشته ی عشق

دخیل بسته دلم بر ضریح چشمانش

 

سروده شد غزل عاشقانه ی ارباب

رسید باب حوائج به خانه ی ارباب

 

دلم به پیش حضور تو اعتکافی شد

که عشق های دگر پیش من خرافی شد

سه صفحه خورد ورق از کتاب تو اما

نشان فاطمه بر جلد آن صحافی شد

سه ساله بودی و یادآور غم زهرا

و لحظه لحظه ی آن روضه مو شکافی شد

تمام کینه ی حیدر به روی بابایت

و بغض فاطمه روی سرت تلافی شد

غلاف و سلسله و تازیانه بود اما

سنان و کعب نی و خار هم اضافی شد

طواف حاجیه خانم سیدالشهدا

به دور کعبه ی سر بود عجب طوافی شد

 

سروده شد غزل عاشقانه ی ارباب

رسید باب حوائج به خانه ی ارباب

 


 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی