نازم به این خدا که گنهکار میخرد
هر روزهدار را، دم افطارمیخرد
با آبروی رفته به مهمانی آمدهام
هر بار آبروی مرا یار میخرد
یک لحظه هم کنار نَزَد پردهی مرا
با احترام، حضرت ستّار میخرد
من رویِ آمدن به ضیافت نداشتم
امّا دلم خوش است که غفّار میخرد
اشک روان ز گوشهی چشمم که میچکد
بار گناه او به شب تار می خرد
رو میکنیم سوی کرم خانهی کریم
اینجا ندیده صاحب آن، بار میخرد
در روز حشر هم به امیر نجف قسم
ما را به عشق حیدر کرّار میخرد
حبّ علی هدیهی مخصوص فاطمه است
ما را به این بهانه خریدار میخرد
در حسرت «یَمُت یَرَنی» میکشد مرا
حیدر غلام خود دم دیدار میخرد
باب الرّضای صحن نجف باب جنّت است
اینجا بهشت، نازِ گنهکار میخرد
ما را به نام تشنه لب کربلا حسین
با یک سلام لحظهی افطار میخرد
اذن دخول کرب و بلا نام زینب است
زینب فقط گدای گرفتار میخرد
هر کس که مویش از غم زینب سپید شد
او را یقین کنید علمدار میخرد
از روی ناقه دید که در کوچههای شام
از اخنس و سنان، کسی گوشوار میخرد
پیش رباب، حرمله فریاد زد، کسی
گهوارهی شکستهی شیرخوار، میخرد؟
آهسته گویمت نکند بشنود رباب
گهواره را حراجی بازار میخرد