شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۲۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

نه رواقی،نه گنبدی،حتی

!سنگ قبری سرمزار تو نیست

غیرمُشتی کبوتر خسته

خادمی،زائری،کنار تو نیست

 

بغضهایم کجا دخیل شوند؟!

پس ضریحت کجاست آقاجان؟!

روضه خوانها چرا نمی خوانند؟!

گریه ها بی صداست آقاجان

 

بازهم بی کسی یک آقا

باز هم ماجرای دست و طناب

پیش چشمان آسمانی ها

باز شهر مدینه گشته خراب

باز هم زنده شده در این کوچه

قصه ی تلخ آتش و خانه

خودشان را به زور جا کردند

شعله ها روی بال پروانه

نفس نفس زدنم را حسین می بیند

جراحت بدنم را حسین می بیند

نحیف هستم و آتش به جانم افتاده

و شعله های تنم را حسین می بیند

دویدن از پیِ مرکب برای من سم است

نحیف تر شدنم را حسین می بیند

امشب چرا اینقدر نورانی ست؟

شاید کسی نان می پزد شاید

شاید کسی نذری پزان دارد

بدجور بوی دود می آید!

 

از کوچه تنگ بنی هاشم

نزدیک باب جبرئیل انگار

آری، شعاع سرکش این نور

از بیت «صادق» می رسد اینبار

 

باز روی سر تو ریخته اند

شعله پشت در تو ریخته اند

گریه ات را که بهانه کردند

باز هم حمله شبانه کردند

ریسمان بسته به بازوی تو شد

جای زخمی روی ابروی تو شد

می سوخت بین شعله ها بال و پر تو

آتش نشد شرمنده از موی سر تو

آن قدر زد نعره سر تو یک حرامی

تا که پرید از خواب شیرین دختر تو

دست خدا را باز بستند این جماعت

آقا چه خالی بود جای مادر تو

ما گداییم گدای پسر فاطمه ایم

 

بوسه زن های عبای پسر فاطمه ایم

 

بنویسید فدای پسر فاطمه ایم

 

گریه کن های عزای پسر فاطمه ایم

 

 

 

چشم ما چشمه ای اندازه ی دریا دارد

 

هر چه ما گریه کنیم از غم او جا دارد

 

پیر مردی که در همین کوچه

خانه اش جنب خانه ی ما بود

مکتبی مملو از محصل داشت

باز اما غریب و تنها بود

 

او که شبها میان این  کوچه

مثل ابر بهار می بارید

بارها در کلاس هایش گفت

حرمت خانه را نگه دارید !

 

دل من باز روضه می خواند ، روضه ی غربت شقایق را

روضه ی حرمت و شکستن را ، روضه ی گریه های صادق را

روضه ای را که باز می خواهند، پر پروانه را بسوزانند

اصلاً انگار شیوه ی خصم است ، نیمه شب خانه را بسوزانند

آتش کشد زبانه ز دور و برم خدا

خاکسترش نشسته به روی سرم خدا

ای وای از تغافل اصحاب سینه چاک

این درد غربت است به جان میخرم خدا

دشمن غرور موی سپید مرا شکست

اما کسی نبود شود یاورم خدا

خانه ام را سوختند و سوخت جانم ، چون علی

ظـالـمـان بـستـند مـحکـم بـازوانـم ، چون علی

پـابــرهـنـه ، سـربـرهنـه ، بی عبـا ، درکـوچـه ها

می کشاندند و پر از خون شد دهانم ، چون علی

حـرمت سـبط پـیمبـر پیشکش ، بـر پیری ام

لحظه ای مهلت ندادند و امانم ، چون علی

چشم ناهید گریه کرده به تو

ماه و خورشید گریه کرده به تو

آسمان مدینه از دردت

بسکه رنجید گریه کرده به تو

حال آشفته وضع زارت را

هر کسی دید گریه کرده به تو

زائری که برای کفترها

دانه پاشید گریه کرده به تو

غصه از دست غصه های دلت

زار نالید گریه کرده به تو

 

سالیانیست دل ما خون است

مثل وضعت نزار و محزون است

 

او کریم است و بدنبال گدا میگردد

کار صد حاتم طائی بدرش نوکری است

بنویسید به هر خاک بقیع این مصرع

بی حرم ماند بفهمند حسن مادری است

***

من فقیرم،فقیر جود شما

پس بیا و کرم عنایت کن

من گدایی کنم بدرگاهت

تو برات حرم عنایت کن

غصه نخور کبوتر ، دوباره پر می گیری

ایشالا از فاطمه ، اذن سفر می گیری

پر می زنی با گریه ، برای این گداها

از حرم خاکیه ، زهرا خبر می گیری



غصه نخور کبوتر ، تمومی داره دوری

هر طوری باشه باید ، بریم بقیع یه جوری

بریم با بال خاکی ، زائر مجتبا شیم

آخه حسن غریبه ، آخه تا کی صبوری؟


تو خواب دیدم خاک بقیع یه گنبد طلا روشه
توی حرم آینه کاری، با یه ضریح شش گوشه

تو خواب دیدم کبوترا به روی گنبد میپرن
گلدسته های با صفا از زائرا دل میبرن

رو سر درا، اذن دخول ایوونای طلا کاری
صفه برای خادمی، غوغاست برای کفشداری

این چنین احساس کردم بین رؤیا بارها

می زنم بوسه به دست و پایت آقا بارها

 

خواستم تا مهزیارت باشم امّا روز و شب

سبز شد در پیش رو «امّا ـ اگرها» بارها

 

با چنین وضع وخیم و رو به قبله بودنم

حال و روزم را شدی هر روز جویا بارها

 

زندگی بی نگاریعنی چه؟

عشق باشدقرار یعنی چه؟

آنکه عاشق نشد چه میداند

مردن ازعشق یاریعنی چه؟

آسمان آستان معشوق است

انتظارمزار یعنی چه؟

درسجده ها به جای دعاگریه میکنم

جای تمام نافله ها گریه میکنم

گفتی که "کشته ی عبراتم" حسین جان

زین پس به جای نام شما گریه میکنم!

فرقی نمیکند حرمت با حسینیه

در ماتم شما همه جا گریه میکنم

پر زدم سمت شما بال و پرم خاکی شد

پیش رو ، دور برم پشت سرم خاکی شد

 

آمدم گریه کنم ناله غربت بزنم

دهن نوحه گر و پلک ترم خاکی شد

 

سر شب آمدم اما به سیاهی خوردم

غصه قبرتو خوردم سحرم خاکی شد

 

گرچه خاکی است ولی مرقد او کعبه ماست

نام آن گرچه بقیع است ولی عرش خداست

 

حرم کرب و بلا جلوه‌ی بیت الحسن است

حسنیه است به هر جا که حسینیه به پاست

 

طالع هر که حسینی‌ست یقینا حسنی است

که حسین‌ بن‌ علی هم حسن دوم ماست

 

حسنی هستم و از حشر چه باکی دارم؟

که سر و کار غلامان حسن با زهراست