شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۴۳ مطلب با موضوع «متفرقه» ثبت شده است

کانال تلگرام قتیل اشک
لینک کانال جهت عضویت:

مادری پر غصه و درد آشنا دلواپس است
عزم رفتن کرده تا سمت خدا دلواپس است

مادری افتاده در بستر به حال احتضار
دختری کوچک شده غرق دعا، دلواپس است

بر لبش امن یجیب و دیده هایش غرق اشک
ترس دارد که نگیرد او شفا، دلواپس است

مادر میان بستر خود روضه می خواند
با اشک های کوثر خود روضه می خواند

نیّت نمود و شانه زد بر موی زهرا
با مویه های آخر خود روضه می خواند

او چند مدت رنگ نیلی خواب می دید
بر شاخه نیلوفر خود روضه می خواند

روح القُدُس کبوتر بام خدیجه است
در بند آب و دانه ی دام خدیجه است

"
کس را چه زور و زَهره که توصیف او کند"
جایی که جبرئیل غلام خدیجه است

با ذوالفقار، ثروت او همردیف شد
این جایگاه، خاصِ مقام خدیجه است

والا مقام ! ای مادر زهرا خدیجه

مادربزرگ زینب کبری خدیجه

خرج خدا شد ثروتت یکجا خدیجه

کوری چشم شور بعضی‌ها خدیجه ...

 

.. انگشتر عشق پیمبر را نگینی

الحق و الانصاف اُمّ المؤمنینی

 

هم گوهر نابی و هم گوهرشناسی

ای تاجر خوش ذوق ! پبغمبرشناسی

تنها نه در مکّه ، در عالم سرشناسی

از بیعتت پیداست که حیدر شناسی

 

عطر علی دارد سراپای وجودت

بانو! مِی ‌کوثر گوارای وجودت

 

من مث نامه ی سربسته شدم

مثل یک دل، دل بشکسته شدم

در زدم تو خونشون رام ندادن

انقدر قدم زدم خسته شدم

 

بالای بام می زنم صدات حسین

کاش باشم منم تو کربلات حسین

دو تا قربونی اوردم با خودم

بچه هام فدای بچه هات حسین

 

چشم ناهید گریه کرده به تو

ماه و خورشید گریه کرده به تو

آسمان مدینه از دردت

بسکه رنجید گریه کرده به تو

حال آشفته وضع زارت را

هر کسی دید گریه کرده به تو

زائری که برای کفترها

دانه پاشید گریه کرده به تو

غصه از دست غصه های دلت

زار نالید گریه کرده به تو

 

سالیانیست دل ما خون است

مثل وضعت نزار و محزون است

 

او کریم است و بدنبال گدا میگردد

کار صد حاتم طائی بدرش نوکری است

بنویسید به هر خاک بقیع این مصرع

بی حرم ماند بفهمند حسن مادری است

***

من فقیرم،فقیر جود شما

پس بیا و کرم عنایت کن

من گدایی کنم بدرگاهت

تو برات حرم عنایت کن

غصه نخور کبوتر ، دوباره پر می گیری

ایشالا از فاطمه ، اذن سفر می گیری

پر می زنی با گریه ، برای این گداها

از حرم خاکیه ، زهرا خبر می گیری



غصه نخور کبوتر ، تمومی داره دوری

هر طوری باشه باید ، بریم بقیع یه جوری

بریم با بال خاکی ، زائر مجتبا شیم

آخه حسن غریبه ، آخه تا کی صبوری؟


تو خواب دیدم خاک بقیع یه گنبد طلا روشه
توی حرم آینه کاری، با یه ضریح شش گوشه

تو خواب دیدم کبوترا به روی گنبد میپرن
گلدسته های با صفا از زائرا دل میبرن

رو سر درا، اذن دخول ایوونای طلا کاری
صفه برای خادمی، غوغاست برای کفشداری

زندگی بی نگاریعنی چه؟

عشق باشدقرار یعنی چه؟

آنکه عاشق نشد چه میداند

مردن ازعشق یاریعنی چه؟

آسمان آستان معشوق است

انتظارمزار یعنی چه؟

پر زدم سمت شما بال و پرم خاکی شد

پیش رو ، دور برم پشت سرم خاکی شد

 

آمدم گریه کنم ناله غربت بزنم

دهن نوحه گر و پلک ترم خاکی شد

 

سر شب آمدم اما به سیاهی خوردم

غصه قبرتو خوردم سحرم خاکی شد

 

حال من این روزها چون حال مشهد خوب نیست

چون ز سامرا خبرهایی که آمد خوب نیست

 

پرچم مشهد به سمت کربلا چون می‌وزید

حال اگر در گردشش گردد مردد خوب نیست

 

زائری از دور گشتم، در مرام عاشقان تو شود

وقتی که سوم شخص مفرد خوب نیست

 

از بس که اشک ریخته ای پای بسترم

صد بار شده آسمان آوار بر سرم

ساعات آخرم شده زهرای کوچکم

نزدیک تر بیا که تو را سیر بنگرم

آخر نشد به رخت عروسی ببینمت

هر آرزو که بود سوی گور میبرم

ای بانویی که زنده شد عصمت ز نام تو

پیک خداست حامل عرض سلام تو

ای  آفتاب لم یزلی  همنشین تان

ای کوثر بهشت نبی هم کلام تو

بیت الحرام معتکف مسجد شماست

غار حراست چله نشین طعام تو

خدا سند زده دل را به نام مادرها

فتاده لیلی لیلا به دام مادرها

بهشت و عرش برین زیر پای مادرهاست

چگونه شرح دهم از مقام مادرها

برابری بکند با طعام های بهشت

طعام سوخته یا اینکه خام مادرها

شب گذشته کمی خوب شد سخن می گفت

برایم از خودش از حال خویشتن می گفت

 

از اینکه سنگ گرفته به معجرش به سرش

و یک به یک همه اش را برای من می گفت

 

به اهل بیت پیمبر چقدر ایمان داشت

کنار ما سه تن از پنج تن می گفت

 

می سوزم و چو شمع سحر آب می شوم

از غصه ی فراق تو بی تاب می شوم

 

دارم به پای پیکر تو گریه می کنم

بر لحظه های آخر تو گریه می کنم

 

اکنون که زخم رفتن تو بر جگر نشست

این کوه درد بر سر دوش پدر نشست

 

به نام زینت اشعار دفترم مادر

تمام زندگی ام سایه ی سرم مادر

موفقیت من از دعای خیر توست

خلاصه ی همه ی عشق و باورم مادر

تو بوده ای که پر و بال داده ای من را

فقط به قصد هوای تو می پرم مادر

نبینمت که نشستی و اشک میریزی

فدای موی سپید تو مادرم مادر

به چادر تو همیشه پناه آوردم

چرا که بوده ای آخر تو سنگرم مادر

تو روز اول خلقت مرا سوا کردی

اگرکه عاشق نام پیمبرم مادر

اگر که فاطمه ی تو فدائی ات بوده

منم فدائی زهرای اطهرم مادر

سند زدی دل مرا به نام دامادت

به یک دعای تو شیدای حیدرم مادر

 

تویی که در همه عالم سرآمدی خانم

تویی که دار و ندار محمدی خانم

 

قبول شفاعت ابوطالب در حق تمام گنهکاران


عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ (علیهم السلام) أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کَانَ ذَاتَ یَوْمٍ جَالِساً فِی الرَّحْبَهِ وَالنَّاسُ حَوْلَهُ مُجْتَمِعُونَ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْتَ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْزَلَکَ اللَّهُ بِهِ وَأَبُوکَ مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ؟ فَقَالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ: مَهْ فَضَّ اللَّهُ فَاکَ وَالَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ شَفَعَ أَبِی فِی کُلِّ مُذْنِبٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لَشَفَّعَهُ اللَّهُ فِیهِمْ أَبِی مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ وَابْنُهُ قَسِیمُ الْجَنَّهِ وَالنَّارِ وَالَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً إِنَّ نُورَ أَبِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ لَیُطْفِئُ أَنْوَارَ الْخَلَائِقِ کُلِّهِمْ إِلَّا خَمْسَهَ أَنْوَارٍ نُورَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) وَنُورِی وَنُورَ الْحَسَنِ وَنُورَ الْحُسَیْنِ وَنُورَ تِسْعَهٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّ نُورَهُ مِنْ نُورِنَا خَلَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ (علیه السلام)بِأَلْفَیْ عَام‏.


از حضرت صادق از پدران گرامش علیهم السّلام نقل است که امیرالمومنین علیه السلام روزى در فضاى مسجد نشسته بود و مردم گرد او جمع بودند که مردى برخاسته و گفت:اى أمیر المؤمنین چطور می‏شود که شما در مکانى هستى که خداوند شما را در آن مکان فرو آورده، در حالى که پدر تو به آتش در عذاب است؟
حضرت علیه السّلام فرمود: خدا زبانت را ببرد! قسم به خدایى که محمّد را به پیامبرى مبعوث فرمود، اگر پدرم تمام گناهکاران زمین را شفاعت کند خداوند آن را می ‏پذیرد، مگر می‏شود که پدرم به آتش در عذاب باشد و فرزند او قسیم بهشت و جهنّم باشد؟! قسم به آنکه محمّد را به پیامبرى مبعوث فرمود بی شکّ نور پدرم در روز قیامت همه انوار خلایق؛ جز پنج نور: نور محمّد و نور من و نور حسن و نور حسین و نور نه فرزند از اولاد حسین را خاموش و بی ‏اثر می‏سازد؛ زیرا نور او از نور ما است، خداوند آن را دو هزار سال پیش از خلق آدم آفریده است.


منابع:

1-الطبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (متوفای ۵۴۸هـ)

2-الاحتجاج، ج‏۱، ص۲۳۰، تحقیق: تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعه والنشر - النجف الأشرف، ۱۳۸۶ - ۱۹۶۶ م؛

3-الکراجکی، ابو الفتح محمد بن علی (متوفای۴۴۹هـ)، کنز الفوائد، ص ۸۰، ناشر: مکتبه المصطفوی قم، الطبعه الثانیه، ۱۳۶۹هـ ش؛
4-
المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار، ج ۳۵ ص ۶۹، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، ۱۴۰۳ - ۱۹۸۳ م.

 

سلام سید والا مقام ابوطالب

سلام حامی پیک و پیام ابوطالب

نبود اگر کرم کامل تو گم می شد

یتیم آمنه در ازدحام، ابوطالب

حسین خون تو دارد به رگ که می جوشد 

علی گرفته به نام تو نام ابوطالب

 

کور شد چشمی که تاب دیدن دلبر نداشت

خوار شد هرکس که بر خاک قدومش سر نداشت

بشکند دستی که حتی خطی از کفرت نوشت

لال شد آنکه به لب مدح ابوالحیدر نداشت

در صف محشر کف افسوس بر هم میزند

هرکسی گامی دراین دنیا برایت برنداشت

تا بوسه ی خنجری به حلقوم نشست

بر نیزه، سر امام مظلوم نشست

تنها نه فقط میان رگ های حسین

آن نیز ، به قلب امّ کلثوم نشست

یادگاریّ حضرت کوثر

ای فراتر ز وادی باور

 

یاس خوشبوی خانه ی گل ها ...

امّ کلثوم خانه ی حیدر

 

بر سر گونه های تو جاری ست

عطر گلبوسه های پیغمبر

 

دختر قد کشیده ی زهرا

عروس خانواده ی جعفر

 

عاشقان در حجاب یکدگرند
پرتو آفتاب یکدگرند
گاه تصویر قاب یکدگرند
همه زیر نقاب یکدگرند

سعی دارند جلوه کم بکنند
خویش را وقف نام هم بکنند

فاطمیّات یارهای هم‌اند
هر کدام افتخارهای هم‌اند
همه آئینه‌دارهای هم‌اند
دفن بین مزارهای هم‌اند

گاه زینب؛ گه ام کلثومند
هم‌طراز امام معصومند

بانو زبانزد است حیایی که داشتی
تاریخ ثبت کرده وفایی که داشتی

نازل شود به وحی خدا مدح وصف تو
با آن مقام پیش خدایی که داشتی

در آسمان حیدر و زهرا پریده ای
مهد کمال بود هوایی که داشتی

از قرائن این چنین پیداست در را دیده است

ما شنیدیم، او ولیکن چل نفر را دیده است

 

قبل ضربت خوردن مولا(ع) و شاید قبل تر

بارها در کوچه ها داغ پدر را دیده است

 

آنکه عمری با حسن(ع) خون جگر را خورده بود

بین تشتی عاقبت خون جگر را دیده است

 

یا علی گفتی و غم آغاز شد

ناگهان قفل زبانم باز شد

یاعلی گفتی همین اعجاز توست

یاعلی پروانه ی پرواز توست

سایه ات را بر سرم انداختی

یک نگه بر دفترم انداختی

تا تو لیلای منی مجنونتم

دختر شیر خدا ممنونتم

ما از می جام عاشقی سرمستیم

بر مرحمت دخت علی دل بستیم

محشر که بیاید همگی میگوییم

ما گریه کنان ام کلثوم هستیم

****

ای عالمه ی علوم دین ادرکنی

ای چادر تو حبل متین ادرکنی

یاسَیِّدَةَ النِّسا أَنَا سائِلِکُم

ای دخت امیر مومنین ادرکنی

در علم و فضیلت و ادب دریایی

در عصمت و صبر و حلم بی همتایی

سجاده‌ی تو شمیم کوثر دارد

تو آینه‌ی ‌حقیقی زهرایی

 

ای روح زلال! نور کوثر داری

تو عطر گل یاس پیمبر داری

در حجب و حیا آینه‌ی فاطمه ای

در وقت خطابه شور حیدر داری

 

ادب و غیرت ابالفضلت

همه مدیون مادری تو بود

هر کسی لایقش که حیدر نیست

این علامت ز برتری تو بود

 

پسرانت همه مرید علی

این برایت همیشه یک فضل است

افتخار شما همین بس که

پسرت حضرت ابالفضل است

 

به صد عمری که با غم ساختم من

تمام هستیم را باختم من

ز گریه پیر گشته چشمهایم

که آمد زینب و نشناختم من

 

غمت راه نفس در سینه بسته

ترک بر چهره ی آیینه بسته

ز بس که خاک بر سر ریختم من

ببین عباس دستم پینه بسته

 

هرگز نبوده بیشه حق را غضنفری

الَا که بوده مادر او شیر مادری

 

ام البنین نه، مادر مردان کربلا

تو شیر داده ای به وفا و دلاوری

 

جز تو لبان هیچ مسیحی توان نداشت

بر جسم کربلا بدمد روح حیدری

 

در مذهبی که فاطمه پروردگار اوست

عشق و وفا و صبر و ادب را پیمبری

 

تا چون تویی نیاورد این چرخ کهنه باز

ماند فلک به حسرت عباس دیگری

 

 

هرکجا صحبت ادب باشد

نام اُمّ البنین میان آید

امتحان کرده ام و می گویم

که دعایش عجیب می گیرد

پس به ام البنین توسل کن

هر زمانی گره به کار افتد


آن قَدَر با ادب و خانم هست

که خودش را کنیز می خواند
 

کسی که چار پسر داشت نور چشم ترش

به وقت دادن جان یک نفر نمانده برش

 

دلش گرفته چرا یک نفر کنارش نیست

بدون ماه، چه شبها که صبح شد سحرش

 

عجب حکایت سختی است مرگ این مادر

هنوز مانده به ره،دیدگان پر گهرش

 

روضه هایی عجیب میخواند

از شب و روز کربلای حسین

با خجالت به زینبش میگفت:

پسرانم همه فدای حسین

**

از خدا خواست که قد من را

ای خدا بیشتر هلالش کن

دست بر دامن سکینه گرفت

پسرم را بیا حلالش کن

بانو سلام می کنم اینجا خوش آمدی

از خاک سمت عالم بالا خوش آمدی

ای تشنۀ بهشت به دریا خوش آمدی

من زینبم به خانۀ مولا خوش آمدی

پیداست در نگات که با نیت آمدی

اینجا به نیت کمک و خدمت آمدی

نظر لطف کریمان به گدا بیشتر است..
پس گدا دور و بر بیت شما بیشتر است
چون به این لقمه ی نان لطف خدا بیشتر است
سر این سفره یقین روزی ما بیشتر است..
سر این سفره نشستیم که نوکر باشیم
تا ابد زیر پر چادر مادر باشیم..

نمک نام تو در کام رطب میریزد..
جان فدایت که زنام تو ادب میریزد..
هرچه در ساغر این سوخته,رب میریزد
از تمسک به تو بانوی عرب میریزد
آسمانی شده ام گرچه زمینی بودم..
از همان روز ازل ام بنینی بودم.

 

غصه ها بر روی پیشانیش چین انداخته

گریه ها از پای او را اینچنین انداخته

 

مادری کرده برای بچه های فاطمه

خویش را پای امیرالمومنین انداخته

 

چار فرزند او فدای پنج تن آورده است

سفره نذریست که ام البنین انداخته

 

من در بقیع ناله زدم یا گریستم
باران شدم برای شما تا گریستم
مادر صِدام کردی و شرمنده ات شدم
بودم کنیز و پای تو آقا گریستم
زخمت زیاد بود و تو مادر نداشتی
من هم به جای حضرت زهرا گریستم

گفتم ام البنین، دلم پا شد

گره هایی که داشتم وا شد

مادر آب را صدا زدم و ...

خشکسالم شبیه دریا شد

سوره ی حمد نذر او کردیم

گم شده داشتیم و پیدا شد

ای جبرئیلم تا خدایت پرکشیدی
از مادر چشم انتظارت دل بریدی

جز ام لیلا کس نمیفهمد غمم را
من پیر گشتم تا چنین تو قد کشیدی

تنها نه دلگرمی مادر بوده ای تو
بر خاندان فاطمه روح امیدی

یا من بزیارته ثواب زیارت سید الشهدا یرتجی :


ای بلندای عشق قامت تو

ای سلام خدا به ساحت تو

خاک بوس سیادت تو زمین

جایگاهت ولی به عرش برین     

آسمانی ترین مسافر  خاک

قدرو شان تو کی شود ادراک

ای ذراری حضرت زهرا

بنده با ارادت زهرا

افتخارت همین بس ای والا

باشی از نسل سیدالنجبا

بسکه بودی تو فاطمه سیرت

مصطفایی منش علی صولت