مادر
میان بستر خود روضه می خواند
با
اشک های کوثر خود روضه می خواند
نیّت
نمود و شانه زد بر موی زهرا
با
مویه های آخر خود روضه می خواند
او
چند مدت رنگ نیلی خواب می دید
بر
شاخه نیلوفر خود روضه می خواند
خیره
به در می شد و یا اینکه به دیوار
یا
که به روی دختر خود؛ روضه می خواند
با
روضه های کوچه، او از حال می رفت
با
یاد یاس پرپر خود روضه می خواند
وقتی
گریز روضه هایش کربلا بود
با
ناله بغض آور خود روضه می خواند
مادر
بزرگ ماههای روی نیزه
بر
کشته های بی سر خود روضه می خواند
بر
پاره قلبش که زیر دست و پا ماند
بر
پاره های پیکر خود روضه می خواند
اصلاً
در عاشورا به عالم کرد رجعت
بر
روی تل، بر منبر خود روضه می خواند
از
غارت و آتش درون خیمه می گفت
می
سوخت، با خاکستر خود روضه می خواند
زینب
شبیه اوست، نه اصلاً خود اوست
یعنی
برای معجر خود روضه می خواند
محسن
حنیفی