شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۳۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی اکبر لطیفیان» ثبت شده است

تو رو خدا نگذارید تا خدا بپرم

اگر بناست که تا عرش بی شما بپرم

 

به غیر بام شما هم مگر که بامی هست؟

قرار شد بپرم ، خب بگو کجا بپرم

 

بیا و بال و پرم را بچین تا نروم

از این به بعد اجازه نده مرا بپرم

 

عاشقى که نیست حیران تو، حیران می شود

خواه یا ناخواه، خواهان بیابان می شود

 

هر که بین ره پشیمان شد ز عاشق بودنش

از پشیمان بودنش حتماً پشیمان می شود

 

در بیابان طلب خار که بودن مطرح است

خار، خار گل نشد، خار مغیلان می شود

 

ما را به نام هیچ کس قنبر نگردان

یعنى غلام خانه دیگر نگردان

 

معطل کن و چیزى نده، بگذار باشیم

ما را فقیر این در و آن در نگردان

 

من از غلامان سیاه کربلایم

وقتى به تو رو می زنم رو برنگردان

 

غصه و غم، اشک و ماتم را به من دادى حسین

بهترینهاى دو عالم را به من دادى حسین

 

یازده ماه است کارم را معطل کرده اند

خوب شد ماه محرم را به من دادى حسین

 

هر زمان دم می دهم یعنى ز تو دم می زنم

نیستم عیسا ولى دم را به من دادى حسین

 

عاشقان مدارج عالى

در عروجند با سبکبالى

 

از خداوند پر شدم دیشب

تا مرا کرد از خودم خالی

 

دل دنیا گریز باید داشت

معرفت نیست جنس بقالی

 

من مث نامه ی سربسته شدم

مثل یک دل، دل بشکسته شدم

در زدم تو خونشون رام ندادن

انقدر قدم زدم خسته شدم

 

بالای بام می زنم صدات حسین

کاش باشم منم تو کربلات حسین

دو تا قربونی اوردم با خودم

بچه هام فدای بچه هات حسین

 

من دیگه بال پریدن ندارم
من دیگه حال دویدن ندارم
بعد از این دیگه سراغ من نیا
گیسویی برا کشیدن ندارم

میشه روناقه سوارم نکنی
گلمو اسیره خارم نکنی
میشه گوشوارمو برداری بجاش
با لگد دیگه بیدارم نکنی

آب می خواهد چه کار؟ آب آورش را پس دهید
آی مردم ! زود عموی دخترش را پس دهید

دست هایش را چرا در زیر پا انداختید؟
زودتر آن سایه بان خواهرش را پس دهید

لشگر ِ بی آبرو ، این آبرو ریزی بس است
مشک ، یعنی آبروی مادرش را پس دهید

گرچه خاکی است ولی مرقد او کعبه ماست

نام آن گرچه بقیع است ولی عرش خداست

 

حرم کرب و بلا جلوه‌ی بیت الحسن است

حسنیه است به هر جا که حسینیه به پاست

 

طالع هر که حسینی‌ست یقینا حسنی است

که حسین‌ بن‌ علی هم حسن دوم ماست

 

حسنی هستم و از حشر چه باکی دارم؟

که سر و کار غلامان حسن با زهراست

 

شیرش حلال آنکه مرا خاک پاش کرد

نانش حلال آنکه مرا مبتلاش کرد

 

هر آنچه می دهد کرمش کم نمی شود

باید کریم بلکه کرم را گداش کرد

 

پایم اگر به سمت جهنم نمی رود

دستم توسلی به ضریح عباش کرد

 

بى تو درخت میوه هم بدون بار می شود

گل بدون باغبان شبیه خار می شود

 

ماسر و وضع خویش را این دو سه شب ندیده ایم

گرد و غبار که رسید آینه تار می شود

 

من از پیاده بودن خودم پیاده تر شدم

خوشا بحال آن که شب به شب سوار می شود

 

به یمن مِهر تو شد از سراب، آب درست

بدون مِهر تو از آب شد سراب درست

 

نگاه کردن تو خلقت است تکویناً

نگاه کردی و شد ماه... آفتاب... درست

 

خدا به طرح تو پرداخت، شد امام درست

خدا به شرح تو پرداخت، شد کتاب درست

 

مجموعه ی صفات خدا می شود حسن

اسماء ذات، وقت دعا می شود حسن

 

نه رو به مکه، رو به مدینه نشسته ایم

وقت نماز، قبله ما می شود حسن

 

صد تا پسر به فاطمه روزی کند خدا

یا می شود حسین، و یا می شود حسن

 

شب گذشته کمی خوب شد سخن می گفت

برایم از خودش از حال خویشتن می گفت

 

از اینکه سنگ گرفته به معجرش به سرش

و یک به یک همه اش را برای من می گفت

 

به اهل بیت پیمبر چقدر ایمان داشت

کنار ما سه تن از پنج تن می گفت

 

آن کس که سر به مقدم جز او نمی زند

چون کلب راه پرسه به هر کو نمی زند

 

این نامرتبى مرا سرزنش نکن

آشفته حال شانه به گیسو نمى زند

 

لنگى که پهن کرده ام اینجا عبادت است

سجاده با گلیم گدا مو نمی زند

 

من همان یا کریم دام شما

جبرئیل قدیم بام شما

صبح روز نخست خواندمتان

چقدر آشناست نام شما

صبح روز ازل حوالی نور

سجده کردیم بر کدامِ شما؟

من حلالم بود حلال شما

من حرامم بود حرام شما

چهارده قرن دست هیچ کسی

دل ندادم به احترام شما

 

به شما ساحل کرم گفتند

و به ما سائل حرم گفتند

 

از سکوتم صدا درست کنید

ذکر یا ربنا درست کنید

ببرید و بیاورید مرا

بلکه از من گدا درست کنید

در دلم گر بناست خانه کنید

اوّل این خانه را درست کنید

میشود سنگ دستتان بدهم

میشود که طلا درست کنید

هر چه میل شماست تسلیمم

یا خرابم و یا درست کنید

فقر ما را کسی درست نکرد

ای کریمان شما درست کنید

شد اگر شکر،اگر نشد یک وقت

مینشینیم تا درست کنید

بعد از آنکه مدینه ام بردید

سفر کربلا درست کنید

 

از لب ما دعا نمی افتد

کربلا کربلا نمی افتد

 

تا خداوند میرسم با تو

با خداوند میرسم تا تو

همه در وحدت تو گم شده اند

من تو ما تو شما تو آنها تو

ما مسیر تورا عبور شدیم

راهِ سیر و سلوکی ِما تو

عبدم و لافقیر الا من

ربی و لاکریم الا تو

 

آنکه از تو سبو گرفته منم

بارها آبرو گرفته منم

 

آسمان جلوه ای اگر دارد

از نماز شب قمر دارد

شب میلاد تو همه دیدند

نخل ام البنین ثمر دارد

آمدی و حسین قادر نیست

از نگاه تو چشم بر دارد

کوری چشم ابتران حسود

چقدر فاطمه پسر دارد

ای رشید علی نظر نخوری

شهر چشمان خیره سر دارد

 

باب حاجات ، کعبه ی خیرات

بر تو و قدو قامتت صلوات

 

برسانند اگر تربت دلداران را

در می آرند ز هر دلهره بیماران را

همه سرمایه ی یک اهل کرامت کرم است

احتیاجی به دِرَم نیست ، کرم داران را

یوسف آن است که از تخت تنزل نکند

بارها گر بفرستند خریداران را

در بهشت تو چرا حرف جهنم بزنیم

قلم عفو بگیرید گنه کاران را

سر که گرم است پی کار تو دل هم گرم است

باز دلگرم تو کردند سر ِیاران را

کورتر کن گره ام را ، نکند باز کنی

وا مکن از سر خود جمع گرفتاران را

گریه تا هست حرام است نماز باران

چه خیالی است بگیرند اگر باران را

بعد از این پیرهنی با یقه ی تنگ مپوش

خون مکن این جگر سرخ ِهواداران را

بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست

غیر از خدا ، غیر از خدا، غیر از خدا نیست

 

زنجیر ها راه گلویت را گرفتند

در این نفس بالا که می آید صدا نیست

 

چیزی نمانده از تمام پیکر تو

انگار که یک پوستی بر استخوانی است

 

آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند

آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند

از هر دو تا نگار یکی ناز می کند

عشاق روزگار یکی در میان خوشند

نانی که می پزند به همسایه میرسد

این خانواده با خوشی دیگران خوشند

گفتم ام البنین، دلم پا شد

گره هایی که داشتم وا شد

مادر آب را صدا زدم و ...

خشکسالم شبیه دریا شد

سوره ی حمد نذر او کردیم

گم شده داشتیم و پیدا شد

ما هم سر سال فاطمیه داریم

هم آخر سال فاطمیه داریم

از این سر سال و آخرش معلوم است

سرتا سر سال فاطمیه داریم

 

ای اذان اشهد ان علی مولای من

میشود تکمیل با دنیای تو دنیای من

 

چند سالی میشود تاج سر زهرا شدی

نقطه ی پایین "با " ای نقطه ی در "فا" ی من

 

یا علی جانم ، فدای عین و لام و یای تو

حرف حرفم : فا و آ و طا و میم و های من

 

یک نفر از شاخه هایم کار میگیرد علی

از درخت "باردارت" بار میگیرد علی

 

هر چه هم با  احتیاط از پیش در رد میشوم

باز رخت من به این مسمار میگیرد علی

 

زودتر از کشتن گل باغبان را میکشد

به گلی در باغ وقتی خار میگیرد علی


 

کنیز هات نشستند و مو پریشانند

نگاه کن همه ی بچه هات گریانند

نشسته ایم کنارت نگاه کن ما را

بگو نمیروی و روبه راه کن ما را

زمان رفتن تو نیست استخاره نکن

تو که هنوز جوانی کفن قواره نکن

وقتش شده است نگاه به دور و برت کنی

 

فکری برای این همه خاکسترت کنی

 

 

زهرا مرا ببخش، دوایی نداشتم

 

تا مرهم کبودی چشم ترت کنی

 

 

امشب خودم برای تو نان می پزم ولی

 

با شرط اینکه نذر تب پیکرت کنی

 

بعد از این مسجد برو ، راحت برو راحت بیا

یک سر ِ مویی اگر کم شد ز مویت پایِ من

 

من خودم فکری به حالِ دردهایم میکنم

جانِ زهرا اینقَدَر گریه نکن آقایِ من

 

هرچه کردم سینه ام نگذاشت... پس تا خانه ای...

...چندبار این بچه هایم را بغل کن جایِ من

 

هرگز غمی اندازه یِ غمهایِ من نیست

از بعدِ تو در این مدینه جایِ من نیست

من همسرم را میشناسم ، فاطمه ، نه

این صورتِ تو صورتِ زهرایِ من نیست...

 

غالباً آن گذری که خطرش بیشتر است

میشود قسمت آن که جگرش بیشتر است


قیمت عبد  به افتادن در سجاده ست

سنگ فرش حرم دوست زرش بیشتر است


خانه ای هست در اینجا که کریم اند همه

سر ِ این کوچه اگر رهگذرش بیشتر است


در سیر دل جبریل هم بال و پرش ریخت

وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت

 

فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش

هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت

 

از زینبش زهرای دیگر ساخت زهرا

مادر تمام خویش را در دخترش ریخت

 

مجموعه ی صفات خدا میشود حسن

 

اسماء ذات در همه جا میشود حسن

 

 

نه رو به مکه رو به مدینه نشسته ایم

 

وقت نماز قبله ی ما میشود حسن

 

 

صدتا پسر به فاطمه روزی کند خدا

 

یا میشود حسین و یا میشود حسن

 

 

ای سایه یِ بالا سر ِ خواهر، برادر

ای جانِ از جانِ خودم بهتر، برادر

خواهر همان احساس مادر بر برادر

دارم برایت می شوم مادر، برادر

 

ای سوره چشمی بر من ِ آیه بیانداز

یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز

یک بار ِِ دیگر بر سرم سایه بیانداز

بر خواهرانش سایه دارد هر برادر