شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

وقتش شده است نگاه به دور و برت کنی

 

فکری برای این همه خاکسترت کنی

 

 

زهرا مرا ببخش، دوایی نداشتم

 

تا مرهم کبودی چشم ترت کنی

 

 

امشب خودم برای تو نان می پزم ولی

 

با شرط اینکه نذر تب پیکرت کنی

 

 

مجبور نیستی، که برای دل علی

 

یک گوشه ای نشینی و چادر سرت کنی

 

 

من قبله و تو در شرف روبه قبله ای

 

پس واجب است روی به این همسرت کنی

 

 

زحمت مکش خودم به حسین آب می دهم

 

تو بهتر است، فکر برای پرت کنی

 

 

ای کاش از بقیه ی پیراهن حسین

 

معجر بدوزی و به سر دخترت کنی

 

 

من، زینب و حسن، همه ناراحت توایم

 

وقتش شده است نگاه به دورو برت کنی

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی