شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر وفات حضرت خدیجه» ثبت شده است

مادری پر غصه و درد آشنا دلواپس است
عزم رفتن کرده تا سمت خدا دلواپس است

مادری افتاده در بستر به حال احتضار
دختری کوچک شده غرق دعا، دلواپس است

بر لبش امن یجیب و دیده هایش غرق اشک
ترس دارد که نگیرد او شفا، دلواپس است

مادر میان بستر خود روضه می خواند
با اشک های کوثر خود روضه می خواند

نیّت نمود و شانه زد بر موی زهرا
با مویه های آخر خود روضه می خواند

او چند مدت رنگ نیلی خواب می دید
بر شاخه نیلوفر خود روضه می خواند

روح القُدُس کبوتر بام خدیجه است
در بند آب و دانه ی دام خدیجه است

"
کس را چه زور و زَهره که توصیف او کند"
جایی که جبرئیل غلام خدیجه است

با ذوالفقار، ثروت او همردیف شد
این جایگاه، خاصِ مقام خدیجه است

والا مقام ! ای مادر زهرا خدیجه

مادربزرگ زینب کبری خدیجه

خرج خدا شد ثروتت یکجا خدیجه

کوری چشم شور بعضی‌ها خدیجه ...

 

.. انگشتر عشق پیمبر را نگینی

الحق و الانصاف اُمّ المؤمنینی

 

هم گوهر نابی و هم گوهرشناسی

ای تاجر خوش ذوق ! پبغمبرشناسی

تنها نه در مکّه ، در عالم سرشناسی

از بیعتت پیداست که حیدر شناسی

 

عطر علی دارد سراپای وجودت

بانو! مِی ‌کوثر گوارای وجودت

 

از بس که اشک ریخته ای پای بسترم

صد بار شده آسمان آوار بر سرم

ساعات آخرم شده زهرای کوچکم

نزدیک تر بیا که تو را سیر بنگرم

آخر نشد به رخت عروسی ببینمت

هر آرزو که بود سوی گور میبرم

ای بانویی که زنده شد عصمت ز نام تو

پیک خداست حامل عرض سلام تو

ای  آفتاب لم یزلی  همنشین تان

ای کوثر بهشت نبی هم کلام تو

بیت الحرام معتکف مسجد شماست

غار حراست چله نشین طعام تو

خدا سند زده دل را به نام مادرها

فتاده لیلی لیلا به دام مادرها

بهشت و عرش برین زیر پای مادرهاست

چگونه شرح دهم از مقام مادرها

برابری بکند با طعام های بهشت

طعام سوخته یا اینکه خام مادرها

شب گذشته کمی خوب شد سخن می گفت

برایم از خودش از حال خویشتن می گفت

 

از اینکه سنگ گرفته به معجرش به سرش

و یک به یک همه اش را برای من می گفت

 

به اهل بیت پیمبر چقدر ایمان داشت

کنار ما سه تن از پنج تن می گفت

 

می سوزم و چو شمع سحر آب می شوم

از غصه ی فراق تو بی تاب می شوم

 

دارم به پای پیکر تو گریه می کنم

بر لحظه های آخر تو گریه می کنم

 

اکنون که زخم رفتن تو بر جگر نشست

این کوه درد بر سر دوش پدر نشست

 

به نام زینت اشعار دفترم مادر

تمام زندگی ام سایه ی سرم مادر

موفقیت من از دعای خیر توست

خلاصه ی همه ی عشق و باورم مادر

تو بوده ای که پر و بال داده ای من را

فقط به قصد هوای تو می پرم مادر

نبینمت که نشستی و اشک میریزی

فدای موی سپید تو مادرم مادر

به چادر تو همیشه پناه آوردم

چرا که بوده ای آخر تو سنگرم مادر

تو روز اول خلقت مرا سوا کردی

اگرکه عاشق نام پیمبرم مادر

اگر که فاطمه ی تو فدائی ات بوده

منم فدائی زهرای اطهرم مادر

سند زدی دل مرا به نام دامادت

به یک دعای تو شیدای حیدرم مادر

 

تویی که در همه عالم سرآمدی خانم

تویی که دار و ندار محمدی خانم