مادری
پر غصه و درد آشنا دلواپس است
عزم
رفتن کرده تا سمت خدا دلواپس است
مادری
افتاده در بستر به حال احتضار
دختری
کوچک شده غرق دعا، دلواپس است
بر
لبش امن یجیب و دیده هایش غرق اشک
ترس
دارد که نگیرد او شفا، دلواپس است
دخترش
خورده زمین امروز تعبیرش بد است
از
عبور نیلی اش در کوچه ها دلواپس است
شور
افتاده دلش چون خواب دیده نیمه شب
گوهرش
افتاده زیر دست و پا، دلواپس است
او
که در شعب ابیطالب همیشه تشنه بود
تشنه،
یاد تشنه کرببلا دلواپس است
او
که مرهم روی زخم سنگ ها بگذاشته
خوب
میفهمد هجوم سنگ را، دلواپس است
من
یقین دارم که او بین کفن ها گریه کرد
بر
شهید بی کفن، بر بوریا دلواپس است
محسن
حنیفی