شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

بازی دنیا ز عمرم زود فرصت را گرفت

 قبلهام گم شد، کم آوردم لیاقت را گرفت

گریه و حال نماز صبحهای من چه شد

خواب شیرین سحر، فیض عبادت را گرفت

از صغیره شد شروع و به کبیره ختم شد

جرأت عاصی شدن از من خجالت را گرفت

یا رفیق لا رفیق له حلالم کن، اگر

 بین ما بار گناهانم رفاقت را گرفت

نور مولا نیست دیگر در میان سفرهام

 بی خیالی در ادای خمس، برکت را گرفت

نیم دین را به حیا دادم، کارم سخت شد

مستی از انجام معصیت، نجابت را گرفت

ذکر و استغفار و توبه دسته جمعی بهتر است

 باخت این شبها کسی که کنج عزلت را گرفت

مادری میگفت فرزند شهیدش، عاقبت

 در همین ماه خدا اذن شهادت را گرفت

لذّت افطار با خرمای نخل کربلاست

 خوش به حال هر که از زهرا زیارت را گرفت

یا غیاث المستغیثین گفت و پاسخ داده شد

 نیزهای روی لب خشکش اجابت را گرفت

سر به روی نیزهها رفت و میخندید شمر

 بیحیا از خواهر غمدیده طاقت را گرفت

 


 

نظرات  (۸)

ما را همین بس که گرفتار توایم...
عالیه خدا به شاعرش اجر کثیر عنایت کنه ان شاالله
سلام ، این نوع شعر نشان از اخلاص بالای شما را دارد. موفق باشید.
به به عالی 
واقعا عالی ....
  • علی اصغر
  • خیلی خیلی ممنون :()
    عالی بود.
    با سلام خدا خیرتون بده . عالی بود
  • محمد هنری
  • اسم شاعر ؟
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی