آب
می خواهد چه کار؟ آب آورش را پس دهید
آی
مردم ! زود عموی دخترش را پس دهید
دست
هایش را چرا در زیر پا انداختید؟
زودتر
آن سایه بان خواهرش را پس دهید
لشگر
ِ بی آبرو ، این آبرو ریزی بس است
مشک
، یعنی آبروی مادرش را پس دهید
گم
شده اعضای او از ضربه ی سختِ عمود
خاکهایِ
علقمه چشم ترش را پس دهید
دستمالی
بود تا سر را به هم نزدیک کرد
لااقل
عمامه ی رویِ سرش را پس دهید
آن
شبی که میدود در بین صحرا دخترش
آبروداری
کنید و معجرش را پس دهید
آه
میبیند نگاهِ مادری در خیمه ها...
کم
پریشانش کنید و اصغرش را پس دهید