به صد عمری که با غم ساختم من
تمام هستیم را باختم من
ز گریه پیر گشته چشمهایم
که آمد زینب و نشناختم من
غمت راه نفس در سینه بسته
ترک بر چهره ی آیینه بسته
ز بس که خاک بر سر ریختم من
ببین عباس دستم پینه بسته
به صد عمری که با غم ساختم من
تمام هستیم را باختم من
ز گریه پیر گشته چشمهایم
که آمد زینب و نشناختم من
غمت راه نفس در سینه بسته
ترک بر چهره ی آیینه بسته
ز بس که خاک بر سر ریختم من
ببین عباس دستم پینه بسته