شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جوادمحمد زمانی» ثبت شده است

در این بهار چهره دم از گل نمی زنیم
با نغمه ی تو خنده به بلبل نمی زنیم

معراج می رویم چو شبنم نه مثل رود
یعنی قدم به خاک تنزل نمی زنیم

خود می شویم آینه ای از جنون خود
دیگر سری به باب تفاعل نمی زنیم

تدبیر عقل روز جنون را چه می کند؟
تکیه به سمت کهنه ی این پل نمی زنیم

بستیم چشم خود ز تماشای عالمی
دیگر به روی آینه هم زل نمی زنیم

از پا نشسته ایم ز مستی، ببخش اگر
بر دامن تو دست توسل نمی زنیم

دریا کرانه ای ز دل بیکران توست
هرجا دلی شکسته همان جمکران توست