شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مجید لشکری» ثبت شده است

دیده دو دو زده سرگرم کمی حیرانی است
جام نوشیده شده مستی آن پنهانی است
دست بر چشم نمالم، به خدا رؤیا نیست
قصد و منظور من آن جا که خودت می دانی ست

از تعجّب نظرم دست به دندان برده است
قصّه ام آب از آن برکه ی جوشان خورده است
 

امشب چرا اینقدر نورانی ست؟

شاید کسی نان می پزد شاید

شاید کسی نذری پزان دارد

بدجور بوی دود می آید!

 

از کوچه تنگ بنی هاشم

نزدیک باب جبرئیل انگار

آری، شعاع سرکش این نور

از بیت «صادق» می رسد اینبار