دوره ی غربت دلم سر شد
آسمان و زمین منور شد
حال و روز خراب دیروزم
با کرامات عشق بهتر شد
دام و دانه نشان من دادند
خود به خود این دلم کبوتر شد
مثل یک آسمان بارانی
چشمم از شوق مقدمی تر شد
بار دیگر حسین بابا شد
و عروس مدینه مادر شد
دختری را که عمه بوسیده
روی دست حسین خوابیده