شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسعود اصلانی» ثبت شده است

دوره ی غربت دلم سر شد

آسمان و زمین منور شد

حال و روز خراب دیروزم

با کرامات عشق بهتر شد

دام و دانه نشان من دادند

خود به خود این دلم کبوتر شد

مثل یک آسمان بارانی

چشمم از شوق مقدمی تر شد

بار دیگر حسین بابا شد

و عروس مدینه مادر شد

 

دختری را که عمه بوسیده

روی دست حسین خوابیده