شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

می شویمت که آب شوم در عزای تو

یا خویش را به خاک سپارم بجای تو

قسمت نبود نیت گهواره ساختن

تابوت شد تمامی چوبش برای تو

گر وا نمی شدند گره های این کفن

دق مرگ می شدند ز غم بچه های تو

خون جای آب می چکد از سنگ غسل تو

خون می چکد که زنده کند ماجرای تو

در بود و شعله بود و در افتاد روی تو

گم شد میان خنده ی مردم صدای تو

در بود و شعله بود و از آن در عبور کرد

هر کس که بود نیمه شبی در دعای تو

حالا زمان غسل تو فهمیده ام چرا

روی تو را ندید کسی تا شفای تو

تنها نه جای دست کبودی به چهره ات

آتش اثر گذاشته بر چشم های تو

 


 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی