شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

نیمه شب بود و در حریم حرم
آیه آیه نسیم نازل شد
صحن عبدالعظیم و باران و...
شور و حالی عجیب حاصل شد

محو عطر فرشته ها بودم

تا طنین دعا به گوشم خورد

پلک هایم عجیب سنگین شد

رو به روی ضریح خوابم برد

خواب دیدم که شیری آهسته

پیش مردی غریب می نالد

آن زمانی که صورت خود را

پیش پایش به خاک می مالد

خواب دیدم تبسمی کرد و...

مرد گویا که داشت جان می داد

از حصیر نماز او تا او

رد پایی در آسمان افتاد

خواب دیدم که ناگهان صحنی

در فضایی سیاه ویران شد

شیرها هم به گریه افتادند

بغض ابری شکست و باران شد

وَ شتک های اشک یک مادر

علتی شد به صحن برگردم

به خودم آمدم نفهمیدم

به کجای زمان سفر کردم

غرق بودم میان افکارم

بر مشامم رسید عطر دعا

رفتم آهسته در دل باران

تا بخوانم دوباره جامعه را

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی