شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

هر لحظه ای که آمد و از من خبر گرفت
حالات سجده های مرا در نظر گرفت

می دید عاشقانه مناجات می کنم
اغلب سراغی از من عاشق،سحر گرفت

نفرین به ضربه ای که نماز مرا شکست
رویم ز ضرب دست یهودی اثر گرفت

پاره شده عبا به تنم بسکه با شتاب
این تازیانه حلقه به دور کمر گرفت

جا خورده دنده ام به گمانم که پهلویم
چون پهلوی مدینه به تیزی در گرفت

فهمیده بود غیرت ما روی مادر است
با حرف بد قرار مرا بیشتر گرفت

دانستم از چه کودک جامانده حسین
وقت فرار دست خودش روی سر گرفت

در شام دختری که خودش ضربه خورده بود
دامن برای روی کبود پدر گرفت

هر چه شد عاقبت سرم از تن جدا نشد
تشییع پیکرم به زیر دست پا نشد

تیزی نیزه ای نرسیده به حنجرم
سیلی نخورده دختر من در برابرم


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی