شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

داد دستان ملائک، قلم و دفتر را

بعد جوشاند به فردوس برین، کوثر را

خواست هاتف بنویسد به تناوب یا عشق

جبرئیل آمد و گسترد برایش، پر را

باید از ظرف زمین لیقه و جوهر می ساخت

شست با عطر گلاب نفسش قمصر را

مشت خاکی سپس از کرب و بلا آوردند

تا نوشتندمقامات علی اکبر را

از گل اشک کمی آب مهیا کردند

کام ما را ز شراب لب او تر کردند

می وزد از سحر هر نفست باد بهشت

می شود زنده به یاد لب تو یاد بهشت

از ازل چشم خدا صحنه ی زیبایی را

مستند کرد به چشم تو شد ایجاد بهشت

کمی از منظره ی چشم خودت چشم بپوش

که نگاه تو در آورده چنین داد بهشت

بر لب هرچه بهشتی است فقط نادعلی است

و یقینا" که بود نادعلی ناد بهشت

شکر لله حسینی شدنم حیدری است

برکت عمر جوانیم علی اکبری است

از عقیق دهنت لعل مکیدن بهتر

از مربای لبت شهد چشیدن بهتر

تا که انگور نکردی طلب از چشم حسین

خوشه انگور زچشمان تو چیدن بهتر

چشم ها ظرفیت دیدنتان را چو نداشت

اتفاقا" همه گفتند شنیدن بهتر

اصلا" از هرچه دوا هست دلم بیزار است

تو طبیبی، چه بسا درد کشیدن بهتر!

من اویس قرن و حضرت پیغمبر تو

من گدازاده و شهزاده علی اکبر تو

آسمان ریخت به هم آن شب رؤیا شدنت

سوخت چشمان کویر از تب دریا شدنت

مادرت دور سرت مجمر اسفند گرفت

تا که چشمت نزند قصه ی لیلا شدنت

نذر لیلاست از آن روز که شیرت  داده

پارکاب عَلم حضرت سقا شدنت

روی گهواره ی دستان پدر خوابیدی

آرزویش شده آقا شدنت، پا شدنت

با قنوت تو سراپام عریضه شده است

تو اذان گفته ای و وقت فریضه شده است

خلق کردند ز انفاس تو شب بو ها را

بار دادند ز اشکت همه ی جوها را

در جنان فاطمه چون گیسویتان را می بافت

گره بر زلف شما زد همه گیسوها را

سفره ای پهن شد از برکتتان تا که حسین

با نگاه تو سوا کرد علی گوها را

روی دستان علمدار نخواب این گونه

تا بیارند برای تو پرِ قوها را

باده از دست خودت ای صنم مست بگیر

ماه هم شانه ی عباس! عَلم دست بگیر

ای به ارباب کرم از همه کس نائب تر

خاک بوسی تو از نان شبم واجب تر

به قد و قامت رعنات قسم غیر خودت

به حسین بن علی نیست کسی راغب تر

بعد عباس ندیدیم کسی را و نشد

اسدالله به اندازه ی تو غالب تر

بگذار آب بپاشند دم رفتن تو

که تویی طالب و زن های حرم طالب تر

ماه شب های کویریِ پدر، آهسته

ای عصای دم پیری پدر، آهسته

ای که ابروی تو محراب عبادت شده است

جلوه ای کن که ببینند قیامت شده است

به ضریح لب تو بوسه زنان گفت حسین

شکر لله که توفیق زیارت شده است

می کشد شانه به مو، می کشد از دل آهی

بستن دل به سر موی تو عادت شده است

هر طرف می نگرد جسم تو را می بیند

خیمه گاه بدنت را که چه غارت شده است!

جنگ و دعوای همه با تو سرِ شیر خداست

اربا" اربا" شدنت روضه ی تقدیر خداست

من ندیدم به زمین آب از این ریخته تر

ای غمت در همه جا از همه فرهیخته تر

چه بلایی به سر پیکر تو آمده است

که شده پیکرت از خاک به هم ریخته تر

بس که بر روی تو با اسب دویدند، شده

تیغ ها مثل زره با تنت آمیخته تر

آه از تکّه ی آویخته ای از بدنت

که سر نیزه ی دشمن شده آویخته تر

بدنت خرد شده بعد زمین خوردن تو

دردسر شد به خدا تا به حرم بردن تو

 


 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی