این جلوه ها که سقف سحر را شکسته اند
وقت نزول ، کوه و کمر را شکسته اند
این نورها که میدَمَد از خانه ی حسین
تا روز حشر نرخ قمر را شکسته اند
با این همه فرشته اگر که پری شکست
چیزی عجیب نیست که سر را شکسته اند
از شوق انبیا همه از جانب بهشت
آن گونه آمدند که در را شکسته اند
وقتی که پا ز دامن زینب زمین گذاشت
ذرات خاک، قیمت زر را شکسته اند
از بس شده اسیر ِ تماشای مادرش
یک پلک هم نمیزند از روی دخترش
با این هجوم، وقتِ تماشا نمیشود
گیرم که هست، قسمت ماها نمیشود
عرش و بهشت گِرد سرش چرخ میزنند
با این حساب نوبت دنیا نمیشود
جبریل در تمامی عمرش ندیده بود
در ازدحام این همه دل جا نمیشود
با اکبر و سکینه و سجاد و این بهار
باباتر از حسین که پیدا نمیشود
پیداست از نگاه حسین و صدای او
زیباتر از شنیدن بابا نمیشود
شکر خدا که حضرت ارباب بعد از این
دلتنگ روی حضرت زهرا نمیشود
عباس هم ز دیدن او دل نمیکَنَد
از گفتن عزیز عمو دل نمیکَنَد