شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

 

اگرچه در سحرگاهی شنیدی ناخوش احوالم

ولیکن در شب احیا فرستادی به دنبالم

"رئوف بالعباد" من بیا دستم بگیر امشب

که دیگر من نخواهم زد لگد بر بخت و اقبالم

تو دادی آب و نانم را شدم جلد یکی دیگر

زمین خوردم نفهمیدم ببین زخم پر و بالم

به مهرت آشنا هستم یقینا می شناسی ام

مرا از در مران مولا که من مهمان هر سال ام

بدا بر حال زار من ندارم چشم گریانی

نظر کن بر دلم یاحق و رحمی کن بر این حالم

ندارم راه پیش و پس مردد مانده ام حالا

به داد من برس یا رب که شیطان کرده اغفالم

شدم شرمنده ات وقتی خلوص نیتم گم شد

مرا از چشمت اندازد ریا در بطن اعمالم

میان ندبه و "جوشن" هوای جبهه ها کردم

چه شد آخر که جا ماندم ز یاران سبکبالم

حسین جانم حسین جانم نمی افتد ز لب هایم

که من خود مرثیه خوان ذبیح بین گودالم

به قدری نوحه سر دادم که مویم شد سپید آخر

قتیل روضه ی چنگ و النگوها وخلخالم

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی