امشب که خدا با تو نمایان شده آقا
انگار دلم تازه مسلمان شده آقا
از یاد برد نام بهشت ابدی را
هر کس که دلش اهل خراسان شده آقا
هرکس که رسیده است به جایی و مقامی
از خاک در خانه سلطان شده آقا
باید بنویسند که گنجینه ی عرشیم
درسینه ی ماعشق تو پنهان شده آقا
فهمیده ام ازهیمنه ی نورحضورت
با دیدن تو فا طمه خندان شده آقا
من راببر از خانه به می خانه،ترم کن
دستی سرگیسو زده دیوانه ترم کن
لبخند بزن تا که ببینند رضا را
آیات جمالی و جلالی خدا را
لبخند بزن تا که ببینند حسینی
تا با تو حسن جلوه کند عرض و سما را
لبخند بزن تا همه در کیش تو آیند
تا شهر حسینیه کند صومعه ها را
باید که شب آمدنت باز بگویند
تقوای تو را،زُهد تو را،شوق دعا را
بوی تو ز پیر آهن یوسف گذری کرد
بخشید به چشم تر یعقوب شفا را
ای آب و هوای دل من با حرمت گرم
ای ناز نفسهای خداوند دمت گرم
شیرین ترازاین شیوه ی غارتگری ات نیست
فریاد که دل خواه تر از دلبری ات نیست
یک عمر هلاک تو و این جذبه ی عشقیم
خاک تو سرم باد که چون سروریت نیست
حتما به علی رفته ای اینقدر شگفتی
کس نیست،گرفتار دم حیدری ات نیست
ای معجزه ی دامن زهرا ز نگاهت
پیداست دلی همچو دل مادری ات نیست
هنگام حدیث است بخوان سلسلة العشق
تا خلق نویسند: تکی دیگری ات نیست
من آمده ام سجده کنم اوج بگیرم
گفتند که جانبخش تر از پادریت نیست
صد شکر خدا صحن گوهر شاد به ما داد
ما بی کس و او پنجره فولاد به ما داد
سوگند سر کعبه به دامان تو باشد
صد چله دل قبله چراغان تو باشد
من بچه ی آهویم و دنبال تو هستم
آقا به دلم حق بده حیران تو باشد
این خطه اگر سبز و بلند است و خدایی
اصلا نه عجیب است که ایران تو باشد
جبریل اگر بال و پرش سایه ی عرش است
بر روی سرش سایه ی ایوان تو باشد
بیچاره بهشت است که هر شام تولد
حیران چراغان خیابان تو باشد
امشب سر سال است بده خرجی ما را
ای شاه برات بقیع و کرببلا را
ما درد نهانی وتوآن لطف عیانی
ما کمتر از اینیم و تو بالاتر از آنی
بدجور گره خورده به گیسوی شماییم
ما را ز سرت وا نکنی زود نرانی
بر فرش حرم گردوغباریم و نشستیم
ما را نتکانی ، نتکانی ، نتکانی
ما نیز سفارش شده ی فاطمه هستیم
خواهی بکش اما در دیگر نکشانی
ما را به نفسهای تو بخشیده خداوند
مارابه سر سفره ی غیری ننشانی
گیسوی من از غصه تان پیرشدآقا
کو کرببلا ونجفم!دیرشدآقا