شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.


ای امید ناامیدان سرای روزگار

ساحلی امن است آغوشت برای روزگار

در میان آشنایان هم غریب افتاده ای

غائبی و در نمیآید صدای روزگار

هستی اما چشمهای ما نمیبیند تو را

نیستی، هستی ولی در جای جای روزگار

ما به جای اینکه خود را خرج عشق تو کنیم

قطره قطره آب گردیدیم پای روزگار

هر چه سمتش میرویم اوضاع ما بد میشود

خوب روشن شد برای ما وفای روزگار

تا نفس تازه کنیم آغوش خود را باز کن

چون نمیسازد به ما آب و هوای روزگار

دردهای دوستانت را به جانت میخری

تا نبارد لحظهای بر ما بلای روزگار

لطف کن بکبار هم وقتی به ما بدها بده

ای رفیق لحظههای خوبهای روزگار

مشکل ما دوری از تو دوری از کربوبلاست

چاره ای ای حضرت مشکل گشای روزگار

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی