بر روی خاک حجره ای مردی
بی رمق، بی شکیب افتاده
باز تاریخ میشود تکرار
یک امام غریب افتاده
***
جگرش از عطش چه میسوزد
چون پرستوی پرشکسته شده
بسکه فریادکرده "واعطشا"
یاس زهرا چقدر خسته شده
***
همسر بی وفا و سنگدلش
به رویش درب حجره میبندد
میزند دست و پا عزیز رضا
او به اشک امام میخندد
***
به کنیزان خویش میگوید
پای کوبی کنید و دف بزنید
دور ابن الرضا همه امشب
شادمانی کنید و کف بزنید
***
بسکه کاری شده است زهر ببین
نتواند به روی پا خیزد
در عوض پیش چشم او دشمن
آب را بر روی زمین ریزد
***
من چه گویم که لحظه ی آخر
دلبر فاطمه چه حالی بود
لب خشک و دلی پر از خون داشت
جای شمس الشموس خالی بود
***
شکر لله پدر نبود وندید
که به روز پسر چه آمده است
اگر هم بود گریه میکرد و
چشم خود را به روی هم میبست
***
گرچه داغ جواد آل رسول
غصه ای بر دل پدر بگذاشت
ولی ای کاش روز عاشورا
علی اکبری حسین نداشت
***
پیش چشمان یک پدر پسری
غرق در خون و ناله ها میزد
زیر سم تمام مرکب ها
چقدر سخت دست وپا میزد
***
همه دیدند قامت پسری
بر روی خاک اربا اربا شد
همه دیدند داغ جانسوزش
باعث مرگ زود بابا شد