شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

از صدای نفس نفس زدنت

همسر ِ تو چقدر شاکی بود

شده پیراهن ِ تنت تازه

مثل آن چادری که خاکی بود

***

تا صدایِ غریبی ات نرسد

با کنیزانِ خانه کف میزد

ناله ای از مدینه فاطمه و

ناله ای حیدر از نجف میزد

***

و کنیزی که آب آورد و

تو به یادِ هلال افتادی

همسرت کاسه را شکست و سپس

تشنه مثل حسین جان دادی

***

در میانِ تمام معصومین

در مقاتل مُوَرخان دیدند

در عزای حسین و تو تنها

دشمنان کف زدند و رقصیدند

***

پیکر تو ز ِ پشت بام افتاد

ولی آقا به خون نشسته نشد

به لبِ پلّه خورد لبهایت

ولی دندان تو شکسته نشد

***

چقَدَر خوب وقتِ تَدفینَت

سهم ِ قبرت به جز گلاب نشد

و از آن بهتر اینکه در یک طشت

سَرَت آلوده یِ شراب نشد

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی