نگاه چشم ترم کل صحنه هارا دید
در این میان فقط از دست زجر می ترسید
اگرچه سینه ام از هرم زهر می سوزد
ولی وجود من از داغ کربلا خشکید
چه گویمت که کجا رفتمُ چه هادیدم
دراوج کودکیم قامتم زغصه خمید
چه گویمت که درآنجاچه ظلم ها کردند
چه لاله ها چقدرغنچه هاکه دشمن چید
چه گویمت من از آن لحظه که عمو می رفت
کنارآب رسیدُ نمی از آن نچشید
چه گویمت من از آن لحظه که علم افتاد
حرم نه کل جهان بود که زهم پاشید
چه گویمت که امامی زصدر زین افتاد
ونیزه ها که تن پادشاه رابوسید
مقابل منو عمه رقیه سیلی خورد
هزارمرتبه ازدرد هی به خود پیچید
میان قافله اورا نشانه می کردند
چه لحظه ها که مغیلان به پای اونرسید
چه بوسه هاکه نزد عمه جان به صورتمان
به جای زخم کبودی به جای دست پلید
درآن دقیقه که از تل نگاه می کردم
تمام موی سرم شدشبیه عمه سفید
اگرچه زهر جفا قاتلی به قلبم شد
ولی قدم فقط از داغ کربلا خم شد