دلی شکسته وچشمی زگریه،تردارم
گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم
اگرچه ماه محرم خزان شدم اما
همیشه چند دهه روضه در صفردارم
همه زمرگ پدر ارث می برند ومن
بساط گریه ام ارثی ست کز پدر دارم
هشام!زخم دلم که برای حالا نیست
من از غروب دهم زخم بر جگر دارم
زمانه دست زقلب شکسته ام بردار
من از بریدن رأسش خودم خبر دارم
به یاد ساقی لب تشنه امام شهید
میان قاب دلم عکسی از قمر دارم
اگرچه قصه من مال سالها پیش است
همیشه یک سر برنیزه در نظر دارم
غروب کرببلا زخمهای سختی داشت
ولی زشام بلا زخم بیشتر دارم!
از اینکه بودم واصغر زنیزه می افتاد
غرور له شده و آه شعله ور دارم
دلم گرفته از اینکه نشد درآن ایام
زروی دست رقیه طناب بردارم