عاشقی کن که عجب حال و هوایی دارد
عاشق مست ؛ فقط راه به جایی دارد
درجه بندی عاشق به همین سوختن است
دل محتاج تَرَک خورده بهایی دارد
خانه ی اهل کرم را به گدایش بشناس
هر کرم خانه که باز است گدایی دارد
به کرم خانه ی مولا به نجف باید رفت
حضرت عشق چه ایوان طلایی دارد
ناخود آگاه لبم مثل دلم می خواند
کنج ایوان نجف بَه چه صفایی دارد
مادر دهر نزادَست و نزاید هرگز
بشری را که خودش شأن خدایی دارد
تن ما را به هوایش به سَرِ دار برید
تا بدانند علی باز فدایی دارد
در غدیر خم او معجزه ها را دیدم
به روی دست نبی ، دست خدا را دیدم
دل سپردیم به سودای نظر داشتنت
چشم داریم به امید گذر داشتنت
لطف کردی که ز بالا به زمین آمده ای
مانده ام مات همین لطف سفر داشتنت
انتخاب گِل ما را به تو داده ست خدا
جان فدای نظر معجزه گر داشتنت
تو که در خانه ی خود حضرت زهرا داری
چه نیازی ست علی جان به سپر داشتنت
هنر رزم تو در کرب و بلا یا صفین
بارک الله به این گونه پسر داشتنت
تو همان شیر نری که زره ات پشت نداشت
فخر می کرد خدایت به جگر داشتنت
میمنه ، میسره تکثیر شدن کار تو بود
صد و ده مرتبه یا هو به هنر داشتنت
دو سر معرکه را ساده به هم می دوزی
این هم از معجزه ی تیغ دو سر داشتنت
قرن ها شد سپری باز تو تکرار شدی
بی سبب نیست اگر حیدر کرار شدی
تو شدی خاک نشین ، خاک معطر باشد
عرش و فرش از نظر رتبه برابر باشد
پیرمرد عجمی را نظرت سلمان کرد
رتبه دادیش که "منّا" ی پیمبر باشد
تو که هستی که غلامان تو صاحب کرمند
جبرئیل آمده هم رتبه ی قنبر باشد
هرکسی را که خود فاطمه تایید کند
می نویسند که دیوانه ی حیدر باشد
عمر خود را سر کوی تو فقط سر کردم
به هوای تو دلم خواست کبوتر باشد
ما خرابیم که با دست تو آباد شدیم
نظری کن که دلم عرصه ی محشر باشد
چقدر خوب شد این که پدر ماهایی
سببی شد که دگر فاطمه مادر باشد
تو همانی که فقط با تو مباهات کنم
ذکر تسبیح شدی با تو مناجات کنم