شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

گوشه ای از صحن تو هرکه غزل خوان میشود
فارغ از هر های و هو سرمست اوزان میشود
گوشه ی چشم پر از مهر تو سعدی پرور است
شاعر تو صاحب چندین "گلستان" میشود
ریسه ای از ماه و خورشید و ستاره میکشم
باز هم سرتاسر مشهد چراغان میشود
در شب میلاد تو همواره باید شاد بود
هرکسی که غیر ازاین باشد پشیمان میشود
آب سقاخانه ی تو اصل درد میکده ست
هر زمان سر میکشم مستی دوچندان میشود
آن قدر بخشیده ای دیگر گدایت راضی است
سائل دستان تو یکباره سلطان میشود
حشمت و جاه و مقام و مال باهم میدهی
مور دربار تو یک روزی سلیمان میشود
نه فقط حصن حصینی اصل دین داری تویی
هرکسی با شرط عشق تو مسلمان میشود
جار خواهم زد همیشه أنت فی قلبی رضا
این مودت باعث تثبیت ایمان میشود
معرفت باشد اگر مشمول منا میشوم
مثل پیرمرد سلمانی که سلمان میشود
ختم نام اطهرت دستور کار امشب است
ذکر تسبیح ملایک یارضاجان میشود
بسکه هر بی خانمانی را ضمانت کرده ای
هرکه می اید حرم آهوی حیران میشود
باغ جنت بعد از این چنگی نخواهد زد به دل
وعده گاه عاشقانت "باغ رضوان " میشود
"
باب سدره" جای خود "باب الرضا" هم جای خود
کربلا هم رفته دلتنگ خراسان میشود
میدرخشد مرقدت در نقشه ی این مرز و بوم
گنبدت خورشید عالم تاب ایران میشود
با نگاه لطف تو از این غزل های بلند
تا گره دادم به هم اماده شد ترکیب بند
دل اگر در بند چشمان تو باشد عالی است
در میان عاشقانت جای مجنون خالی است
باز هم پای ضریحت عشق بازی میکنم
هق هق چشمان خیس ام از سر خوشحالی است
گاه زیر دست و پا و گاه بر دوش پدر...
بوسه خواهم زد ضریحت را به هر منوالی است
تا بیندازد به زیر پای زوارت، هنوز
مادر پیر و نحیفم پای دار قالی است
این کلاه و این نگین و این قبا و چوب پر
هر کدامش یک نشان اوج خوش اقبالی است
شهرتش را از تو دارد ماه محبوب دهم
زعفران های سحرخیزی که ده مثقالی است
(
این تو هستی بر همه عالم حکومت میکنی
قدرت و تهدید آمریکاییان پوشالی است)
بگذریم آقا ...صله ی شعر را اماده کن
هرچه باشد این غزلهایم همه امسالی است
بعد از این مدحیه ام دنبال بار معنوی ست
یا به قول شاعرک ها کار کار مثنوی ست
روشنی بخش دل هر عاشق آگاه تو
بعد زهرا پاره ی قلب رسول الله تو
تو همان هستی که بر عالم امامت میکنی
با غضب های علی گونه قیامت میکنی
تو همان هستی که جبراییل هم پابوس توست
عالم آل محمد از ازل مخصوص توست
تو همانی که به روح مرده ام جان میدهی
با دعایت مژده ی یک فصل باران میدهی
تو همان هستی که عالم را به نامت کرده اند
فی المثل شیخ بهایی را غلامت کرده اند
هر نگاه ویژه ات چندین ولی میپرورد
خاک کویت یاعلی ! "سیدعلی" میپرورد
ما کجا و تو کجا؟ ما عاشق نعت توییم
ما غلامان غلامان اباصلت توییم
تشنه گان را قطره ای از آب دریا کافی است
شیخ جعفر مجتهدی تو ما را کافی است
با دم گرم تو هر دردی مداوا میشود
کور می آید به پابوسی ت بینا میشود
هر که آمد پیش تو آزرده خاطر برنگشت
یک فلج آمد ولی بر روی ویلپچر برنگشت
تو امید اخرم بین اطبایی رضا
تو مسیح هفتمی از نسل زهرایی رضا
دور تا دور مزارت بی گمان بیت الهدی ست
این حرم تنها حرم نه بلکه یک دارالشفاست
نه فقط سنگ صبور هر پریشان میشوی
تا ابد ای مهربان حج فقیران میشوی
هرکسی شد زایر کویت خدایی میشود
بی برو برگرد روزی کربلایی میشود


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی