شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.


اومدن توی خونم قدم زدن

توی کوچه بچه هامو هم زدن

شبا دیگه دور هم جمع نمیشیم

بدجوری زندگیمو بهم زدن

 

من میخوام مثل بهار گریه کنم

بشینم با ذوالفقار گریه کنم

تودلت پره منم دلم پره

پس کمی بخواب بذار گریه کنم

 

من میخوام به پات تمنا بیارم

اشکم و برا مداوا بیارم

پیش دست تو خجالت میکشم

تو خونه دستمو بالا بیارم

 

فاطمه حرف جدایی کم بزن

خودت این تابوتت و بهم بزن

بچه ها دارن تموشات میکنن

هر طوری شده پاشو قدم بزن

 


 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی