دوچشمش بسته اما درد دارد
یقینا بیش از اینها درد دارد
بریز آب روان برسنگِ غُسلش
ولی آرام اسما درد دارد
**
نسیم آرامترخوابیده بانو
مزن پروانه پر خوابیده بانو
دگر رخصت نیازی نیست جبریل
مزن دیگر به در خوابیده بانو
**
من و این گریه ی خواهی نخواهی
سیاهی می رود چشمم سیاهی
برای دلخوشیم،گرچه سخت است
بکش از سینه آهی گاه گاهی
**
وجود کودکانم آب رفته
خوشیم با همه سیلاب رفته
ندارم چاره ای جز اینکه گویم
کمی آرام مادر خواب رفته
**
گمانم بعد از این مهمان نداریم
عزیزانم گمانم نان نداریم
کنیزت گفت گُلها وقت بازیست
به او گفتند فضه جان نداریم
**
محال است از تو این نا مهربانی
اگرچه پوست روی استُخوانی
دوباره سرفه کن یعنی که هستی
تکانی خور تکانی خور تکانی
برگرفته از وبلاگ وزین یا شبیر