شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.


دخترت گریه می کند حالا

روی دستش سه تا کفن مانده

بین این بقچه ای که وا کرده

سه کفن دو پیرهن مانده

با نفسهای آخرت گفتیش

این کفنها برای خانه ی ماست

پدر و مادر و من اما

پیرهن ها برای کرببلاست

اولین پیرهن که میبینی

این که کوچکتر است دخترکم

قسمت محسنم نشد اما

به تنِ اصغر است دخترکم

هدیه کن بر رباب و در بغلش

نوه ام را ببوس اصغر را

دوّمین اش برای بی کفن است

به تنش تا که کرد،خنجر را

بوسه ای زن به گودی زیرش

قبل تیغ و سنان و سر نیزه

قبل از اینکه خنجرش با زور

می زند نانجیب بر نیزه

بعد غارت حرامیان را دید

تبر و دشنه تیز می کردند

با لباسی که از تنش کندند

تیغشان را تمیز می کردند

دید حتی لباس اصغر نیست

نخ قنداقه هم به غارت رفت

وای دست رباب را بستند

بین نا محرمان اسارت رفت

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی