در کنده شد از جا و سر شعله زدنداشت
از هیزم از آتش و از درد سخن داشت
شد سرخ به جای همه از فرط خجالت
میخی که نگاهی به من و گریه من داشت
برخواست کمر بند علی مانده به دستش
انگار نه انگار که صد زخم به تن داشت
وقتی که جماعت به سرش ریخت زمین خورد
وقتی که زمین خورد نگاهی به حسن داشت
جا پای مغیره به روی چادرش افتاد
ازسینه خوردش خبری مطمئن داشت
در خانه و در کوچه و حتی در مسجد
ای وای که قنفذ همه جا دست بزن داشت
این دست شکستن عرق شهر درآورد
این طور کشیدن به خدا داد زدن داشت
کابوس نمیکرد رها حال حسن را
یک عمر فقط ناله نامرد نزن داشت
مانند حسینش شده محسن جگرش سوخت
می گفت علی محسن ما کاش کفن داشت