شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین صیامی» ثبت شده است

مگر نجوم ز بدر الدجی چه می دانند؟

زمینیان ز ستون سما چه می دانند؟

 

به عقل ناقص ما حق بده به تو نرسد

مگر عقول بشر از خدا چه می دانند؟

 

و عالمی که به ما خرده از علی گیرند

ز دلربایی مولای ما چه می دانند؟

 

اشعار مرثیه حضرت زهرا (س)


آخر در و دیوار کار خودش را کرد

سیلی معنا دار کار خودش را کرد

 

هر جا که ظلمی کرد دست خدا نگذاشت

ظالم ولی این بار کار خودش را کرد

 

از ساقه گل چیدن بی رحمی محض است

آن تیشه ی بی عار کار خودش را کرد

 

انگار رفته تیغ بر این چشم تر، فرو
در منجلاب ظلم عدو تا کمر ، فرو
با یک اشاره رفته و با یک نظر، فرو
رفته به سینه تیزی این میخ در فرو

ای کاش در نبود و یا میخ در نداشت

راز سکوت چیست؟ گمانم که... وایِ من
پشت نقاب کیست؟ گمانم که... وایِ من
حرفی نزن بایست گمانم که... وایِ من
این زخم میخ نیست گمانم که... وایِ من

ای کاش در نبود و یا میخ در نداشت

 

عالم تمام عرصه جولان زینب است

 

صد جبرئیل گوش به فرمان زینب است

 

هرچه بلا به راه خدا میرسد نکوست

 

نص صریح آیه قرآن زینب است

 

از بس دعای زینب کبری گره گشاست

 

حتی حسین دست به دامان زینب است

 

آن ما رایت گفتن در اوج غصه ها

 

یک گوشه از حقیقت ایمان زینب است

 

طوفان گریه هاست کمی دیدن حسین

 

تنها دلیل چهره خندان زینب است

 

یک لحظه پا ز راه خدا پس نمی کشد

 

هر کس که عالمانه مسلمان زینب است

 

هر کس که در عزای حسینش شریک شد

 

فردا به لطف فاطمه مهمان زینب است

 

در ماجرای شام دلم قرص و محکم است

 

پرهای جبرئیل نگهبان زینب است

 

حتی برای روزی خود غصه هم نخور

 

روزی خلق دست غلامان زینب است

 

بی تاب و بی تبی مرا بیشتر کنید

 

روزی زینبی مرا بیشتر کنید