شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قاسم صرافان» ثبت شده است

اینگونه اگر مست ترین مست جهانم
شور حسن ابن علی افتاده به جانم

جا نیست بنوشم، به سرم باده بریزید
تا غرق شراب آیه‌ی تطهیر بخوانم

در مأذنه‌ی میکده افزوده‌خداوند
یک «اشهد اَنّ الحسن»ی هم به اذانم

افتادم ازآن رویِ پُر از نور، به سجده
بند آمد ازآن زلفِ پر از تاب زبانم

چون لوح و قلم مستم و صد بار نوشتم:
من عاشق آقای جوانان بهشتم


و خداوند علی گفت و چنین خلقت کرد
و تو را در دو جهان آینه ی حیرت کرد

در دل کعبه نشستی و دلش روشن شد
کعبه حاجی شد و آماده ی چرخیدن شد

بی سبب نیست که در قلب همه جا داری
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری

کعبه شد حاجی و شد مست و چه احرامی بست
«
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»

تا بوسه ی خنجری به حلقوم نشست

بر نیزه، سر امام مظلوم نشست

تنها نه فقط میان رگ های حسین

آن نیز ، به قلب امّ کلثوم نشست

در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم

خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم

در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم

نام شیرین تو  بردم فاطمه! شاعر شدم

 

رشته‌ای بر گردن ابیات من افکنده دوست

می‌برد شعر مرا آنجا که خاطر خواه اوست

 

ناگهان دیدم میان خانه‌ی پیغمبرم

چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم

چرخ می‌زد یک نفس روح القدس دور و برم

تا نوشتم فاطمه، بوسید برگ دفترم

 

از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک

آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک

 

سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی
از ازل چرخانده دلها را خدا، سوی علی

او مع الحق گفت و از آن روز ما را میکُشند
دار ما خرما فروشان حلقه موی علی

مانده ام احمد پیمبر بود یا عطار عشق
بس که سلمان ها، مسلمان کرد با بوی علی

گر می اندیشی نماز و روزه ات را میخرند
ای برادر! این تو و این هم ترازوی علی

بیشتر از برق دَمهای دو سوی ذوالفقار
دوستان را کشته خَم های دو ابروی علی

هر که دل خوش کرده در عالم به نام دیگری
یا علی نشنیده است از سوی بانوی علی

آری آداب خودش را دارد اینجا عاشقی
ما و خاک کوی قنبر، قنبر و روی علی