شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محسن عرب خالقی» ثبت شده است

از سر پیچ جاده راه افتاد

با صفا صاف و ساده راه افتاد

پا برهنه پیاده راه افتاد

پدر خانواده راه افتاد

از اهالی ده به رسم وفا

باخودش داشت التماس دعا

منم و آسمانِ زیبایی

کهکشانی همه تماشایی

منم و روح های روحانی

صاحبان دَم مسیحایی

منم و خانواده ای که خدا

خلقشان کرده است رویایی

من غلام قبیله ای هستم

که غلامیش ، باشد آقایی

هرکدامی که نامشان ببری

قبله هستند خود به تنهایی

پسرانِ قبیله مادری اند

دختران قبیله بابایی

 

دخترانش اگر چه لیلایند

همه مجنونِ عشق زهرایند


 

دل که شد خرسند چیز دیگری ست
چهره با لبخند چیز دیگری ست

تا که کام عشق را شیرین کنی
بوسه ای چون قند چیز دیگری ست

من اسیر تیغ ابرویم ولی
آنچه دل را کَند چیز دیگری ست

حرف بسیار است اما موی دوست
موقع سوگند چیز دیگری ست

نخل، تنها هم ثمر دارد ولی
میوه ی پیوند چیز دیگری ست

نیست فرقی بین فرزندان ولی
اولین فرزند چیز دیگری ست

اولین دلبند ارباب آمده
علت لبخند ارباب آمده


 

قلم امشب زمان تعظیم است

سجده آور که وقت تکریم است

غسل روحم به چشمه سار رجب

غسل روحت به آب تسنیم است

از چه ساکت نشسته ای برخیز

بهترین روز بین تقویم است

ساعت شادی دل ما با

شادی اهل بیت تنظیم است

آمد آئینه ی رسول الله

ای قلم باز وقت تقسیم است

نیمی از سیب عشق، پیغمبر

علی اکبر هم آن یکی نیم است

جمع پیغمبر و امام علی

از خدا آمدت سلام، علی

نشیب های دل من فراز میخواهد

فراز اشک مرا در نماز میخواهد

 

مؤید است به روح القدُس قلم اما

برای شعر سرودن نیاز میخواهد

 

اگر چه کرده دل من خیال پردازی

حقیقت است که عاشق مجاز میخواهد

 

برای سفره ی بازش نیامدم اینجا

گدای این در، آغوش باز می خواهد

 

اگر چه این دو شب از جام کربلا مستم

دلم دوباره شراب حجاز می خواهد

 

پیاله ای بدهیدم که دم زنم حق را

دوباره زنده کنم قصه ی فرزدق را

 

مُرشِدَم گفت که امروز طرب باید داشت

مثل تسبیح فقط ذکر به لب باید داشت

نرسی پای پیاده نفسی تا معراج

رهرو راهِ خدا مرکب شب باید داشت

ای که سلمان شده و در پی مِنّا شدنی

بر سر سفره ات از یار رطب باید داشت

سائلی بر در این خانه تفاوت دارد

پیش ارباب کرم دست طلب باید داشت

از مقامات ابالفضل چنین دانستم

پیش از هرچه در این راه ادب باید داشت

 

هرکه از سیره ی سقا خبری داشت پرید

هرکه از راهِ ادب بال و پری داشت پرید

 

گر چه از عشق فقط لاف زدن را بلدیم

گر چه چندی است که بی روح تر از هر جسدیم

گر چه در خوب ترین حالت مان نیز بدیم

جز در خانه ی ارباب دری را نزدیم

 

روزگاری است که ما رعیت این خانه شدیم

سجده ی شکر بر آریم که دیوانه شدیم

 

از همان روز که حُسنش به تجلّی دم زد

از همان دم که دمش طعنه به جام جم زد

از همان لحظه که مهرش به دلم پرچم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

 

بنده ی عشقم و مجنون حسین بن علی

در رگم نیست به جز خون حسین بن علی

 

قسم به آنکه به گنجشک بال و پر داده است
همان که بال قنوت دم سحر داده است

قسم به سوره ی خورشید و آیه آیه ی آن
که نور را به دل روشن بشر داده است

قسم به آه درختی بدون بَر که به جبر
شکوه ساقه ی خود را به یک تبر داده است

دمیده بر دم صور مدینه اسرافیل
ترانه خوانده و آواز عشق سر داده است

که هان تمامی هفت آسمان نظاره کنید
فلک به دامن خورشیدتان قمر داده است

کسی که وارث پیغمبر است ابتر نیست
خدا دوباره به این خاندان پسر داده است

پسر نه، کوثر قرآن ضامن آهو
جواد آل علی جان ضامن آهو

حضرت زهرا (س) - مدح و مرثیه


درمقامی که عقیق سرخ از زر بهتر است

اشکهایم بال معراج است از پر بهتر است

بیشتر از بهترین وجه عبادت از نماز

در قیامت اشکهایت را بیاور بهتر است

با زبان دل فقط حرف خودم را می زنم

نامه بر این روزها باشد کبوتر بهتراست