شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.


از سر پیچ جاده راه افتاد

با صفا صاف و ساده راه افتاد

پا برهنه پیاده راه افتاد

پدر خانواده راه افتاد

از اهالی ده به رسم وفا

باخودش داشت التماس دعا

راه دور و پر از مشقت بود

کوله بارش پراز ارادت بود

گرچه هر گام او عبادت بود

آرزویش فقط زیارت بود

چقدر قطره رو به دریایند

همگی پا برهنه می آیند

راه بسیار رفته کم مانده

گریه شوق جای غم مانده

روی دوشش فقط علم مانده

دوقدم تا دم حرم مانده

فلکه آب روبروی حرم

بر مشامش رسید بوی حرم

ناگهان ایستاد، می گردد

چشم او مثل باد می گردد

با همه اعتقاد می گردد

پی باب الجواد می گردد

عشق شان نزول آن در بود

اشک اذن دخول آن در بود

دم در گفت یا امام رضا

من مریضم شفا امام رضا

سرطان مرا... امام رضا

نه فقط کربلا امام رضا

دم در بود که مسافر شد

ساک خود وا نکرده زائر شد

چند شب بعدِ پنجره فولاد

کربلا خسته از مسیر زیاد

کفش خود را به کفشداری داد

پای شش گوشه تا رسید... افتاد

گرد و خاک حرم که پاکش کرد

خادمی کنج صحن خاکش کرد

 


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی