شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمد حسن بیات لو» ثبت شده است

نشسته ام لب ایوان خانه ام تنها

که یک غزل بنویسم بدون چون وچرا

غزل برای کسی که مرا بزرگم کرد

کسی که داده به من خرج آب و نانم را

غزل برای همان کس که سفره اش پهن است

برای هرچه فقیر و برای هرچه گدا

همان که اوج فلک هست خاک نعلینش

همان که مرتبه اش میرسد به عرش خدا

همان که دست دلم ازل اسیرش بود

اسیر برکه ی سبز خم غدیرش بود