شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

نشسته ام لب ایوان خانه ام تنها

که یک غزل بنویسم بدون چون وچرا

غزل برای کسی که مرا بزرگم کرد

کسی که داده به من خرج آب و نانم را

غزل برای همان کس که سفره اش پهن است

برای هرچه فقیر و برای هرچه گدا

همان که اوج فلک هست خاک نعلینش

همان که مرتبه اش میرسد به عرش خدا

همان که دست دلم ازل اسیرش بود

اسیر برکه ی سبز خم غدیرش بود

 

دلم شکسته وخسته ز جنب و جوش شده

دلم چه گوشه نشین و چه بی خروش شده

دلم دوباره خمار پیاله ی ساقیست

دلم خراب شرابی ز می فروش شده

صدای قمری ام از چه دگرنمی آید

قناری ام به قفس ازچه رو خموش شده

دلی که ازهمه دل ها بریده ام حالا

اسیر غمزه ی یک پیر کهنه پوش شده

برای اینکه "علی" بشنوم من از زهرا

ببین چگونه زبانم شبیه گوش شده

خدا کند که دگر تا همیشه خواب شوم

فدای خاک قدم های بوتراب شوم

 

دوباره بازهوای نجف به سر دارم

از اینکه بال ندارم دو چشم تر دارم

به جان مادر پیرم بدان که ممکن نیست

که دست از دراین خانه ی تو بر دارم

به خاطر نظر مهربان حضرت توست

میان این قفس سینه جان اگر دارم

همه مرابه خدابنده ی تو میگویند

به جای کعبه ز بس بر رخت نظر دارم

تویی که لطف وعطا خانه زاد خانه ی توست

تمام ثروت دنیا کم ازخزانه ی توست

 

تو شاه هستی ومن سائل درت هستم

گدای دائمی دست قنبرت هستم

کبوترانه به سوی تو بال و پر زده ام

که باورت بشود من کبوترت هستم

میان این همه اسم و لقب که داری تو

هلاک نام خدایی حیدرت هستم

خداست شاهد حرفم که از طفولیت

همیشه ماهی آن حوض کوثرت هستم

امام اول من آخرین پناه منی

تو نور مطلق حق درشب سیاه منی

 


 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی