شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمد حسین رحیمیان» ثبت شده است

باز روزی ما غم است آقا

اشک با دیده محرم است آقا

فرصت گریه با امام زمان

باز امشب فراهم است آقا

پای آن غصه ها که خوردی تو

من اگر جان دهم کم است آقا

تو عزادار کربلا هستی

تا که این عالم ،عالم است آقا

آری آری شب عزای شما

پیشواز محرم است آقا

تا قیامت به پیش چشمانت

رأس بر نی مجسم است آقا

چشم تو یاد کربلا دریاست

همه روزهایت عاشوراست

ماهی ولی به چشم همه رو نمی شوی

عطری ولی روانه به هر سو نمی شوی

آهوی روسیاه و هوس ران رسیده است

یابن الرضا !تو ضامن آهو نمی شوی ؟

جایی نه گفته اند نه اینکه نوشته اند

آقای بندگان سیه رو نمی شوی

ما اسیران و فقیران و یتیمان توایم

لحظه شادی و غم دست به دامان توایم

 

گر نیاییم به پابوسی تو می میریم

همگی ماهی دریای خراسان توایم

 

تا خدا هست خدا دلخوشی ما این است

شیعه شاه نجف ملت ایران توایم

 

همه یک جور به دنبال بهشتند ولی

ما بهشتی شده گوشه ایوان توایم

 

گرچه ای شاه تو در کشور ما مهمانی

ما نمک گیر تو و سفره احسان توایم

 

تاکه حرف تو شود ما سر و پا نشناسیم

اصلا آقا به تو یک جور دگر حساسیم

 

بازهم بی کسی یک آقا

باز هم ماجرای دست و طناب

پیش چشمان آسمانی ها

باز شهر مدینه گشته خراب

باز هم زنده شده در این کوچه

قصه ی تلخ آتش و خانه

خودشان را به زور جا کردند

شعله ها روی بال پروانه

می سوخت بین شعله ها بال و پر تو

آتش نشد شرمنده از موی سر تو

آن قدر زد نعره سر تو یک حرامی

تا که پرید از خواب شیرین دختر تو

دست خدا را باز بستند این جماعت

آقا چه خالی بود جای مادر تو

نام ما را بنویسید پریشان علی

شیعه مملکت و خطه ی سلمان علی

همه شب سفره ما پر شده با نان علی

کار زهراست که هستیم مسلمان علی


سالیانی است که مسکین و فقیر نجفیم

پادشاهیم ,غلامان امیر نجفیم


شاه ما صاحب لوح و قلم است ای مردم

مهربان است خدای کرم است ای مردم

مونس لحظه ی شادی و غم است ای مردم

از علی هر چه بگوییم کم است ای مردم


ما کجا مدح علی,هرچه بگوییم خطاست

مدح او کار خداوند و نبی و زهراست


با فقیرانِ زمین باز خدا راه آمد

مژده ای آمده که سوگلی شاه آمد

آمد از راه شبِ ذره نوازی حسین

نمک سفره ی شاهانه ی این ماه آمد

به دل سرد زمین باز امیدی داند

یاس خوش عطر و گلاب حرمَ الله آمد

همه ناخواسته گشتند نمک گیر حسین

پیش از خواهش ما عیدی دلخواه آمد

نیست در هیچ کجایی خبر از تنهایی

قبله ی بی کسی هر دل آگاه آمد

کوری چشم بخیل همه ی عایشه ها

همه جا پر شده که فاطمه از راه آمد

 

حضرت زُهره ی زهرای حرم آمده است

زینت شانه ی سقای حرم آمده است

 

شد بی ستاره حال و روز آسمانت

انگار رفته راحتی از آستانت

 

هر روز حبست گشت آقا فاطمیه

رفته به زهرا مادرت قد کمانت

 

اشک دو چشم آسمان ها در می آید

شلاق ها وقتی که می افتد به جانت

 

خوبان روزگار مسلمان زینبند

دیوانه حسین و پریشان زینبند

 

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

حتما کنیز و پیر غلامان زینبند

 

در جنت الحسین تمام حسینیان

هستند غرق ناز که مهمان زینبند

 

مرغان خوش صدای بهشتی تمامشان

بیچاره طنین حسین جان زینبند

 

هفتاد و چند کشته آقای کربلا

مردان آسمانی گردان زینبند

 

عباس با تمام جلال و ابهتش

بوده غلام حلقه به گوش و رعیتش