شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهدی رحیمی» ثبت شده است

یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده

قلمش نه دمِ تیغ دو دمش افتاده

 

مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان

درشب حجره به روی شکمش افتاده

 

آخرین لحظه همان لحظه ی تلخی ست که مرد

دیده از دست ابالفضل علمش افتاده

 

نمره ی صندلی ام باز در آمد ، هشت است

ساعت رفتن من نیز به مشهد ، هشت است

همه جا مضربی از هشت و به تخت اعداد

آنکه امروز نشسته است به مسند هشت است

بین ما مردم ایران نود و نه درصد

عدد  حاجتمان پنج نباشد ، هشت است

دل کندن دریا به ساحل بستگی دارد

 

به ماه نیمه،‌ ماه کامل بستگی دارد

 

دل بردن و دل دادن و دل کندن و رفتن

 

کار جهان تنها به یک دل بستگی دارد

 

کار جهان را دل مشخص کند هرچند

 

دل هم خودش در اصل به گل بستگی دارد

 

هر خانه‌ای حالش به مادر بستگی دارد

 

در این حرم اما به خواهر بستگی دارد

 

وصل‌است آب ناب سقاخانه بر جنت

 

یعنی شفا این‌جا به کوثر بستگی دارد

 

از مرکز ایران به پایین، دادن حاجت

 

حتما به تأیید برادر بستگی دارد

 

دم نمی‌فهمد دمی هم بازدم را هیچ‌وقت

 

مردم بی‌غم نمی‌فهمند غم را هیچ‌وقت

 

 

 

چشم واکردیم محو گنبدت بودیم باز

 

ما نفهمیدیم این نوع از کرم را هیچ‌وقت

 

 

 

حال که برداشتم سمتت قدم ای کاش که

 

جز به راه طوس نگذارم قدم را هیچ‌وقت

 

 

 

حال من این روزها چون حال مشهد خوب نیست

چون ز سامرا خبرهایی که آمد خوب نیست

 

پرچم مشهد به سمت کربلا چون می‌وزید

حال اگر در گردشش گردد مردد خوب نیست

 

زائری از دور گشتم، در مرام عاشقان تو شود

وقتی که سوم شخص مفرد خوب نیست

 

 

از همان روزی که زلف یار را کج ساختند

ذوالفقار این تیغ معنادار را کج ساختند

زلف یار در حجاب و ذوالفقار در نیام

علتی دارد که این آثار را کج ساختند

خشت اول نام حیدر بود و چون بنا نگفت

تا ثریا قد این دیوار را کج ساختند

 

در نمی‌آید جلو/ فاطمه می آید و حیدر نمی‌آید جلو

 

در مرام شیعیان/ تا ولی باشد که پیغمبر نمی‌آید جلو

 

دست بالا می‌رود/ هر چه زحمت می‌کشد معجر نمی‌آید جلو

 

درد دختر این شده/ وقت بازی‌کردنم مادر نمی‌آید جلو

 

درد مادر این شده/ شانه بالا می‌رود دختر نمی‌آید جلو

 

درد زهر‌ا و علی‌ست/ که حسن از چارچوب در نمی‌آید جلو

 

درد اهل خانه شد/ اینکه مادر دیگر از بستر نمی‌آید جلو

 

مادر از دست حسین/ آب می‌نوشد بمیرم سر نمی‌آید جلو

آن رتبه را که هیچ کسی از ازل نداشت
زهرا هماره داشت که چون خود مَثل نداشت

از این جهت شبیه به پروردگار بود
که اصلِ اصل بوده و اصلاً بدل نداشت

حتی اذانِ حیّ عَلیَ الغُربت علی
بی ذکر نام فاطمه خیر العمل نداشت