شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

دم نمی‌فهمد دمی هم بازدم را هیچ‌وقت

 

مردم بی‌غم نمی‌فهمند غم را هیچ‌وقت

 

 

 

چشم واکردیم محو گنبدت بودیم باز

 

ما نفهمیدیم این نوع از کرم را هیچ‌وقت

 

 

 

حال که برداشتم سمتت قدم ای کاش که

 

جز به راه طوس نگذارم قدم را هیچ‌وقت

 

 

 

تا نصیبت گل شود یک عمر مثل شاخه‌ها

 

در گدایی‌ها نزن حرف رقم را هیچ‌وقت

 

 

 

من گیاه ماه گردانم که بین صحن‌ها

 

برنگردانم از این گنبد سرم را هیچ‌وقت

 

 

 

مثل عاشق که نمی‌داند مقام وصل را

 

ما ندانستیم قدر این حرم را هیچ‌وقت

 

 

 

یا جواد آمد به ذهن... اما به جان مادرت

 

پیش روی تو نخوردم این قسم را هیچ‌وقت

 

 

 

جان دستان عمو عباس خود کاری بکن

 

جز برای تو نچرخانم قلم را هیچ‌وقت

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی