خون می چکد زدیدۀ در خون شناورم
در بهت چشم های گهربار مادرم
سوز عطـش به ریشۀ من تیشه می زنــد
خشکیده شاخه های بلند صنوبرم
در انتـهای مـغرب رنگ کبود رفت
خـورشیــد پـر فـــروغ جمـال مـنورم
از هرم زهر و معجزۀ لخته های خون
یــاقــوت سرخ گـشته لبــان مــطهـــرم
تا مغز استخوان شرر زهر رخنه کرد
تفتیده کوره ای شده گــرمای بســترم
بــا هــر نفس تمــام تنم تیـر می کــشد
چــشم انتــظار قطــع نفــس های آخــرم
در لحظه های آخـر عمــرم هــوایـیم
افتـــاده شــور کرببــلا بــاز در ســرم
این آرزوی لحظۀ جان دادن من است
با ذکـر «یا حسین» رود جــان ز پیــکرم