شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

باز انگار زمین شوق تکامل دارد

آسمانی شده و قصد تَبتُّل دارد

متلاطم شده تا اَحسن الاحوال شود

متلاطم شده آهنگ تحوّل دارد

نام تو برده اگر برگ تکانی خورده

باد بر دامن تو عرض توسّل دارد

اسداللّهی و تا اوج فلک بیشه ی توست

منزل ارض و سماییت تداخل دارد

آسمان هم به زمین آمده تکثیر شود

اتّفاقات جهان جای ﺗﺄمّل دارد

از قدوم نبوی وار شما مست شده

تا بَرَد نام تو با فاطمه هم دست شده

کعبه با آن عظمت با قَدَمت باز شده

آشنایان خدا ! نوبت پرواز شده

صف کشیدند درِ میکده ات جن و بشر

تازه این اول مستی است که آغاز شده

عرشیان تحت عنایات تو عرشی شده اند

جبرئیل از نظر توست سرافراز شده

دل عشّاق تو با تو سَر و سِرّی دارد

دل من با نخِ قنداق تو دمساز شده

آمدی جان به کف عشق محمّد باشی

بلبل دین خدا غرق در آواز شده

به زمین آمدی و مهر و وفا آوردی

تو قدم رنجه نمودیّ و صفا آوردی

تو که در شهر خداییّ خدا آمده ای

نیمه ی ماه رجب ، ماه دعا آمده ای

کعبه آنقدر مهیّای حضور تو شده

از سرِ شوق ترک خورده تو تا آمده ای

دمِ تو نام خدا ، بازدَمَت نام رسول

مروه ایّ و جهت سعی و صفا آمده ای

تا هدایت کنی این قافله را تا مقصد

آسمان بوده ای و تا به کجا آمده ای

شاعران را به تحیّر بکشاند عشقت

چه بگوییم ، شما بوده ای یا آمده ای؟

نُه فَلَک خنده کند تا که بگویی مادر

(( از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر ))

هرکه آزاده ی دنیاست ، شده بنده ی تو

مرده ی عشق شود تا به ابد زنده ی تو

همه ی علم تویی ، علم شده تشنه ی تو

غیر زهرا چه کسی بوده شکافنده ی تو

فاطمه آینه ی عصمت و ایثار و حیاست

به خدا همسری اوست برازنده ی تو

پیرو راه ولایت شده ام ، راه علی

حضرت خامنه ای هست نماینده ی تو

بر نظربازی این قافله لبخند زدی

عالمی مست شد از بوی شکرخنده ی تو

مدح تو کار زبان نیست ولی می گویم

تا که جان در بدنم هست علی می گویم

پدری بر دو حسن غیر تو را لایق نیست

هرکه از عشق تو دیوانه نشد عاشق نیست

در حرم آمدنت ، پر زدنت در مسجد

میزبانیِّ تو را غیر خدا لایق نیست

دست خالی برویم از درِ این میخانه ؟

همه دانند چنین مساله ای صادق نیست

به خدا عشق به تو هست پُلی تا به خدا

هرکسی در گذر از رهگذرت حاذق نیست

خوار شد هرکه که می خواست تو را خوار کند

بر خوارج صفتی پست تر از مارق نیست

دشمنت در صف پیکار کجا آمده است

حیدری بودن از اول به شما آمده است

سروَر عالم بالا ! چقَدَر مظلومی

بِین نامردم دنیا ، چقدر مظلومی

کوفه قدر تو ندانست امیر شبگرد

تویی و لشکر اعدا ، چقدر مظلومی

نیمه شب کیست ببیند که در آن تاریکی

دست تو کیسه ی خرما ، چقدر مظلومی

چشم بانوی زمین از غم تو می بارید

ناله ی زینب کبرا : چقدر مظلومی

بِین دیوار جدایی ، وسط کوچه ی تنگ

حسرت حضرت زهرا : چقدر مظلومی

پشت در امّ ابیهاست ، ( اسیرِ ) عشقت

دخترت در سفرِ شام ، سفیر عشقت

 


 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی