شمیم زلف تورا بادها کجا بردند
مقام قدِّ تورا خاکها چرا بردند
چگونه باب حوائج نخوانمت ای پیر
که حمله بر تو چنان باب،حلقه ها بردند
درختها به مقام تو غبطه ها خوردند
که دست را ز دلِ خاک بر دعا بردند
تو پیری و به خدا صحبت از جنین کردی
تورا به هفت سیه چال،بیصدا بردند
تورا ز دور لباسی تهی ز پیکر دید
ز بس که جوهره ی پیکر تورا بردند
ز ربنای تو آوازها الهی شد
ز یک نماز تو رقّاصه را کجا بردند!
تو آن گلی که چو از ساقه ات شکسته شدی
میان راه ، تورا همرهِ صبا بردند
به روی تخته چه میکرد آفتاب خدا؟
کسی که عطر تنش را فرشته ها بردند
ز احترام نکردند بر تن تو کفن
پی صواب کفنها جداجدا بردند
چه رتبه ایست در این تشنگی که معصومین
به گاهِ مرگ،رهی سوی کربلا بردند
******
بر سر تخته پاره دریا رفت
ناله از تخت سینه بالا رفت
چهار حمّال و آفتابِ فلک
چه بساطیست اینکه با ما رفت
جبرئیل از فلک اذان سر داد
عجّلوا عجّلوا که آقا رفت
شجر طور ساقه اش بشکست
یا که بشکسته ساق،موسا رفت
یک تن و اینهمه کفن چه کند؟
ناله از بوریا به بالا رفت
******
هر قدر پیر میشوی و موسپیدتر
وا میشود به روی تو زخمی جدیدتر
در سجده دید هرکه تورا،جز عبا ندید
هر روز میشوی ز چه رو ناپدیدتر؟
جدّت به بوریا و تو در هفت پارچه !
انصاف دِه کدام شما شد شهیدتر؟
یک لنگه در برای تو تابوت میشود
قحطی رسیده یا که رسوم جدیدتر
دریا به روی تخته شکسته چه میکند؟
از تو بعید نیست از اینهم بعیدتر
زانوی تو دوتا شده یا عیبِ چشم ماست؟
کوته شده است تخته و یا تو رشیدتر