غوطه ور در گناه و عصیانم
تو ولی کشتی نجات هستی
گرچه من تلخ و شورم اما تو
عسلی، شاخه ی نبات هستی
***
رفته قنداقه ات به عرش امشب
فطرس از مقدمت شده خوشحال
نخ قنداقه ات شفای ملک
تو کجا و کجا تهِ گودال؟
***
من برای تولدت ارباب
دوست دارم که پیرهن بخرم
تو هنوزم بی کفن هستی
باید امروز یک کفن بخرم
***
گرچه میلاد توست اما هست
در دلم حرفهای خواهر تو
لحظه ای که رسید در گودال
پیکر انداخت روی پیکر تو
***
گفت من بمیرم ای مظلوم
چه کسی منع ِ چاره ات کرده؟
بی کفن یوسفم در این صحرا
چه کسی پاره پاره ات کرده؟
***
پیکرت زیر نیزه در گودال
مورد حمله و تهاجم شد
در هیاهوی دست و پا زدنت
ناگهان دست و پای من گم شد
***
قتلگاهت برو بیایی شد
تا یکی رفت دیگری آمد
عاقبت ماند پیکری عریان
قاتلی رفت خواهری آمد
***
یک نفر پنجه بین گیسویت
یک نفر میکشید عبایت را
دیدم از دردِ خنجری کهنه
میکشیدی به خاک پایت را
***
نَه زره ،نه عبا ، نه عمامه
نه لباس و نه پیرهن داری
چقدر نیزه رفته در تن تو
رَختِ نیزه مگر به تن داری؟
***
یا اخا، یا غریب، یا مظلوم
چه کسی نیزه در گلویت کرد؟
از عقب میکشید مویت را
بی حیایی که پشت و رویت کرد
***
به من از زیر نیزه در گودال
خاطرم هست دست تکان دادی
چه خداحافظی ِتلخی بود
چه غریبانه تشنه جان دادی
***
از ترک های این لبت پیداست
چند روزی بدون آب هستی
سایبان همیشه بر سر من
تو چرا زیر آفتاب هستی؟
***
نیزه ها را هرآنچه میگویم
از تنت دست بر نمیدارند
چکمه ها در درون گودال از
دهنت دست بر نمیدارند
***
راه و رسم برادری این بود؟
خواهرت را ز خود جدا کردی
بین ِاین چشم های هرزه چطور
دلت آمد مرا رها کردی